روز نهم سفر اروپا (دومین روز حضور در بارسلونا)
بیست و چهارم مهرماه 98، دیدار با شاهکارهای گائودی
ساعت 8 صبح بود که با صدای زنگ ساعت گوشی بیدار شدیم؛ برخلاف شب نخست که به سختی خواب را به چشمانمان دیدیم، شب گذشته با آرامش بهتری خوابیدیم و صبح انرژی خوبی داشتیم. اتاق همچنان غرق تاریکی بود و وجدانمان اجازه نداد چراغها را روشن کنیم تا مزاحم خواب دیگر مسافران نشویم. پس از آماده شدن کوله را برداشتیم و برای صرف صبحانه به سمت رستوران رفتیم. رستوران نسبتاً خلوت و میز صبحانه دقیقاً همانند روز قبل و بدون تغییر بود. در طبقهای که رستوران واقع بود، یک میز بیلیارد و فوتبال دستی نیز قرار گرفته بود که البته استفاده از آن شامل هزینه میشد. پس از صرف صبحانه حدود ساعت 9 صبح بود که هاستل را به مقصد نخستین جاذبه امروز یعنی «کازا میلا» ترک کردیم.
از هاستل که به بیرون آمدیم مستقیم وارد خیابان لارامبلا شدیم و چیزی که نظرمان را جلب کرده بود، مواجه نشدن با تظاهرات کاتالانها در روز گذشته بود اما چند قدم که جلوتر رفتیم آثار این تظاهرات نمایان شد. تظاهرکنندگان با آتش زدن اموال دولتی اقدام به بستن خیابان در شب گذشته کرده بودند و این باعث شده بود کارگران شهرداری پس از برقراری آرامش، مشغول به نظافت خیابانها باشند.
به واقع مردم یک شهر توسعه یافته اروپایی چرا باید دست به چنین اقداماتی بزنند؛ اما حقیقت ماجرا این است که مردم به اندازه نداشتههایشان دست به اعتراض میزنند؛ یکی برای آزادی بیشتر و یکی برای سیر ماندن! پیاده در حرکت بودیم که به میدان کاتالونیا رسیدیم و از آنجا وارد خیابانی شدیم که پس از خیابان لارامبلا مشهورترین خیابان بارسلونا بود. خیابان «پسیج دِ گراسیا» با بوتیکهای لوکس، کافه و رستورانهای متنوع و از همه مهمتر آثار معماری چشمنواز، خود به یکی از جاذبههای توریستی بارسلونا بدل گشته است.
نخست به «کازا باتیو» رسیدیم که یکی از شاهکارهای گائودی شناخته میشود اما قصد بازدید از اینجا را نداشتیم و کمی جلوتر به کازا میلا رسیدیم.
گائودی، شخصی که یک شهر وامدار او هستند
آنتونی گائودی جوان مِسگر اسپانیایی بود که از کودکی به معماری روی آورد و پس از فارغالتحصیلی از همین رشته بدنبال علاقه خود رفت تا جایی که آثار مشهور او در جایجای شهر بارسلونا به چشم میآید و این خود دلیلی برای حضور گردشگران در این شهر زیبا میباشد. این هنرمند پر افتخار که تا به امروز 7 اثر او در یونسکو به ثبت رسیده بدلیل آثار متفاوت خود در بین مردم شناخته شده میباشد و همگان را به تحسین وا داشته است.
کازا میلا یکی از متفاوتترین ساختمانهای جهان میباشد که توسط این هنرمند طراحی شده است. نمای بیرونی ساختمان از سنگ با طراحی موجدار بود که به نظر میرسید امواج اقیانوس را به مخاطب القاء میکند.
بلیت ورودی به این ساختمان را پیش از سفر به قیمت 22 یورو برای هر نفر تهیه کرده بودیم که استفاده از راهنمای صوتی نیز رایگان بود.
وارد ساختمان شدیم که در کمال تعجب صفی برای ورود نداشت، ما به فرض شلوغی بلیت را از پیش خریده بودیم که در واقع نیازی به این کار نبود. سپس با نشان دادن بلیت و اسکن آن، یک راهنمای صوتی برای هر نفر دریافت کردیم و بازدید خود را شروع کردیم.
ابتدا به زیر نورگیر ساختمان رسیدیم، جایی که وقتی سر خود را بالا گرفتیم اوج دقت و هنر این معمار برای نخستین بار به چشممان آمد.
از آنجا بوسیله آسانسور مستقیم به پشتبام ساختمان رفتیم، جایی که کمتر کسی باور میکند در آنجا اثری از معماری مشاهده کند. معماری منحصر به فرد گائودی حتی تا پشت بام کازا میلا نیز کشیده شده بود و خطوط منحنی که وجه تمایز معماری او بودند حتی در طراحی دودکشها و سیستم تهویه ساختمان دیده میشد.
از پشت بام کازا میلا تعدادی از آثار تاریخی و مشهور شهر بارسلونا نمایان بود، از جمله کلیسای «ساگرادا فامیلیا»، خیابان «پسیج دِ گراسیا»، معبد «قلب مقدس عیسی» و کوه «تیبیدابو».
معماری گائودی آنقدر خاص و زیبا بود که بیشتر شبیه به معماری آیندگان بود تا آثاری که در گذشته خلق شده است. پس از بازدید از پشت بام به سمت بازدید از طبقات آن راهی شدیم.
امروزه کازا میلا دفتر بنیاد فرهنگی بانک Caixa Catalunya میباشد که از سال 1980 میلادی مالکیت این ساختمان را در اختیار دارد. در زمان سفر ما بازدید از برخی طبقات کازا میلا امکان پذیر بود که عموماً زندگی خانواده ثروتمند و کارکنان ساختمان در زمان گذشته را به معرض تماشا گذاشته بود.
تماشای نحوه زندگی کارکنان و اربابان ساختمان در کنار یکدیگر بسیار جذاب بود؛ اتاقهای پرسنل در نهایت سادگی و در نقطه مقابل زندگی مرفه مالکان ساختمان.
ساعت حدود 11:30 دقیقه بود که از ساختمان خارج شدیم و به سمت پارک زیبا و مشهور گوئل، دیگر یادگار آنتونی گائودی راهی شدیم. برای دسترسی به این پارک برای اولین بار در بارسلونا به سمت مترو رفتیم و با خرید یک بلیت دهتایی یا همان t10، در خط L3 در ایستگاه Diagonal سوار بر مترو شدیم و به ایستگاه Lesseps رسیدیم و با 10 دقیقه پیادهروی خود را در کوچه پرشیب منتهی به پارک یافتیم که در آن کلیسایی کوچک نظر ما را به خود جلب کرد و برای دقایقی تماشا و استراحت وارد حیاط بزرگ آن شدیم.
در میانههای کوچه چند فروشگاه خرید یادگاری قرار گرفته بود که از آنها به رسم همیشه سفرها، چند مَگنِت خریدیم و به حرکت خود ادامه دادیم. شیب کوچه بسیار زیاد شده بود اما به لطف پلههای برقی قرار گرفته خیلی سریع و راحت به ورودی پارک گوئل رسیدیم.
سمندر رنگارنگ بارسلون
بلیت ورودی پارک را پیش از سفر خریده بودیم برای همین در صف خرید بلیت معطل نشدیم، گرچه صف شلوغی هم ایجاد نشده بود. با اسکن بلیت وارد پارک شدیم، پارکی که تنها برای بازدید از آثار گائودی نیاز به تهیه بلیت آن را دارید و بازدید از سایر قسمتهای آن رایگان میباشد.
گوئل یک تاجر مشهور بارسلونا بود که رویای ساخت یک مجموعه مسکونی سر سبز و لوکس را بر روی تپهای بر فراز شهر در سر داشت و بدین منظور از هنرمند چیره دست زمان خود آنتونی گائودی خواست تا این رویا را به حقیقت تبدیل کند. گائودی با الهام از طبیعت و ایدههای گوتیک ساخت مجموعه را آغاز کرد. زمانی که گائودی دو نمونه خانه را در این محل ساخت هیچکس حاضر به خرید آنها نشد و این پروژه بزرگ با شکست روبرو شد و گائودی تا آخر عمر در یکی از این خانهها در این محل زندگی کرد تا امروزه این پروژه به جای یک مجموعه مسکونی لوکس، تبدیل به یک پارک عمومی بسیار زیبا شود.
ساعت حدود 3 عصر بود که پارک زیبای گوئل را ترک کردیم و شاخصترین مقصد ما در ادامه بازدید امروز، یادگار عظیم گائودی یعنی ساگرادا فامیلیا بود اما پیش از آن تصمیم گرفتیم برای صرف ناهار همچون روز گذشته به رستوران «بسم الله کبابش» برویم که روز گذشته از هر نظر حالمان در آنجا خوب بود.
به سمت ایستگاه مترو Lesseps در خط L3 رفتیم و در ایستگاهی در نزدیکی رستوران پیاده شدیم تا قدمزنان به آنجا رسیدیم.
پرسنل رستوران با دیدن مجدد ما، در همان ابتدای ورود لبخند گرمی نثار ما کردند به شکلی که خستگی یک روز بازدید از بدنمان بیرون رفت. باتری دوربین را به شارژ زدم و از منو دو غذا را انتخاب و سفارش دادیم.
با توجه به اینکه از زمانبندی بازدیدمان جلو بودیم، پس از صرف غذا نیم ساعتی را در همانجا استراحت کردیم و سپس به مسیر خود ادامه دادیم و پیاده به سمت خیابان لارامبلا رفتیم و از کلیسای «سنت مری بِیت لَحم» که درست در نبش یک خیابان باریک و خیابان لارامبلا واقع شده بود دیدن کردیم.
کلیسا نسبتاً کوچک و به سبک باروک طراحی شده بود. در محل فعلی این کلیسا در گذشته یک مدرسه و کلیسای قدیمی قرار داشته که قدمتش به سال 1553 میلادی باز میگردد. این کلیسا در گذشته بدلیل آتشسوزی تخریب شد و کلیسای کنونی در بین سالهای 1680 تا 1732 میلادی بنا شده است.
از کلیسا بیرون آمدیم؛ بلیت بازدیدمان از کلیسای ساگرادا فامیلیا برای ساعت 17:30 دقیقه بود و هنوز زمان نسبتاً زیادی باقیمانده بود؛ به همسرم گفتم شانس خود را مجدداً امتحان کنیم و به سمت پارک سیوتادیا رفتیم اما مجدداً با دربهای بسته مواجه شدیم و کاملاً قید بازدید از آن را زدیم.
همینطور که در اطراف پارک و در محله اِلبورن قدم میزدیم به مجموعهای تاریخی برخوردیم که «بورن» نام داشت.
این مرکز که در گذشته به یک بازار مواد غذایی قدیمی تعلق داشته، در سال 2013 میلادی با وسعت 8000 متر مربع به عنوان مرکز تاریخی شهر بارسلونا آغاز به کار کرد تا بخشی از تاریخ این شهر را به بازدید کنندگان نمایش دهد. این مرکز به شکل یک میدان باز طراحی شده و تاریخچه شهر را در قرن 18 و 19 میلادی نمایش میدهد.
شاید جالب باشد که بدانید در سال 2001 میلادی ابتدا در این محل قرار بوده یک کتابخانه دایر شود اما زمانی که در حین ساخت به بقایای بمبهایی که در سال 1714 میلادی در شهر قدیمی بارسلونا قرار داده شده بود رسیدند، پس از کش و قوسهای فراوان تصمیم به ساخت یک مرکز تاریخی گرفته شد.
دیگر زمان رفتن به سمت کلیسای ساگرادا فامیلیا بود بدین جهت به سمت ایستگاه Urquinaona در خط L1 رفتیم و با یک تعویض خط، در ایستگاه Sagrada Familia در خط L2 پیاده شدیم که درست در کنار کلیسا قرار گرفته بود.
اوج تضاد در معماری اماکن مذهبی
به نزدیکی کلیسا که رسیدیم با جمعیت پرشماری روبرو شدیم که برای بازدید آمده بودند و البته بیشتر آنها بلیت نداشتند و به هر دری میزدند تا بتوانند از کلیسا دیدن کنند. دقیقاً راس ساعت 17:30 دقیقه که در بلیت قید شده بود پس از چک امنیتی وارد کلیسا شدیم. شاید جالب باشد بدانید ساخت این کلیسا از سال 1882 میلادی آغاز شده و پیشبینی میشود تکمیل آن تا سال 2026 میلادی نیز به طول بینجامد اما با این وجود تا به امروز پربازدیدترین اثر تاریخی در کشور اسپانیا لقب گرفته است.
کلیسای ساگرادا فامیلیا بزرگترین اثر تاریخی سفارش داده شده در دوران عمر گائودی بود و او تکمیل این اثر را همچون یک ماموریت الهی بر خود واجب میدانست از این رو حتی زمانی که بودجه ساخت کلیسا به اتمام رسید، گائودی با هزینه شخصی خود و حتی درخواست کمک از مردم عادی، به پیشبرد پروژه کمک میکرد.
همانطور که انتظار میرفت گائودی این کلیسا را همچون معماری خاص سایر آثارش، به سبک باروک و مدرنیسم طراحی کرده و به جرئت میتوان گفت شاهد اوج تضاد در طراحی در بین تمامی کلیساهای دنیا بودیم.
گائودی همواره اعتقاد داشت هیچ خط راستی در طبیعت وجود ندارد و با الهام از طبیعت در آثار خود نیز از هیچ خط راستی استفاده نکرده است. به طور نمونه در طراحی برجهای کلیسا انحنایی قرار داد که آن را از قلههای عجیب کوهستان مقدس «مونتسِرات» که در خارج از بارسلونا قرار دارند، الهام گرفته بود.
گائودی این کلیسا را به نحوی طراحی کرده بود که پس از اتمام دارای 12 برج به نشانی از 12 حواری مسیح باشند و برج مرکزی نیز با ۱۷۰ متر ارتفاع نمادی از خود مسیح در نظر گرفته شده بود.
در ادامه بازدید که همچنان مدهوش اوج معماری کلیسا بودیم به سمت طبقه زیرین رفتیم جایی که موزهای کوچک و همچنین سردابهای واقع شده که پیکر آنتونی گائودی در آن قرار گرفته بود.
از کلیسا که بیرون آمدم با خودم فکر میکردم چنین تضادی در طراحی یک کلیسا، آیا در طراحی یک مسجد هم میتوانست پذیرفته شده باشد یا خیر. گرچه کلیسای ساگرادا فامیلیا نیز بارها در زمان ساخت و در جریان جنگهای داخلی توسط گروهی از آنارشیستها (گروهی که با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند) فضای داخلی آن شامل کارگاهها، نقشهها و مدلها به آتش کشیده شده و ویران شدند.
بعد از خروج از کلیسا با مترو به هاستل بازگشتیم تا کمی استراحت کنیم و بتوانیم از شام رایگانی که در روفگاردن هاستل سرو میشد استفاده کنیم.
پس از صرف شام و کمی همصحبتی با دیگر مسافرین هاستل، تصمیم گرفتیم یک پیادهروی شبانه در خیابان لارامبلا داشته باشیم و بدین منظور از هاستل خارج شدیم.
نقشه مسیر طی شده در روز نهم سفر اروپا (بخش اول) - بیست و چهارم مهرماه 98
نقشه مسیر طی شده در روز نهم سفر اروپا (بخش دوم) - بیست و چهارم مهرماه 98
روز دهم سفر اروپا (سومین روز حضور در بارسلونا)
بیست و پنجم مهرماه 98، از زمین نیوکمپ تا بلندیهای مونجوئیک
امروز آخرین روز بازدیدمان در شهر بارسلونا بود و طبق برنامه تصمیم داشتیم از ورزشگاه نیوکمپ، تپههای مونجوئیک و معبد قلب مقدس عیسی بازدید کنیم. صبحدمان از خواب بیدار شدیم و همچون روزهای گذشته در حالیکه دیگر هم اتاقیها در خواب بودند اتاق را ترک کرده و برای صرف صبحانه به سمت رستوران هاستل رفتیم. شب گذشته دیگر کاملاً به فضای هاستل عادت کرده بودیم و توانستیم به خوابی عمیق فرو رویم، گرچه بدون داشتن چشمبند و گوشگیر شاید این مهم امکانپذیر نمیشد.
منوی صبحانه هر روز همچون روز گذشته تکرار میشد و از هاستل بیش از این هم نمیشد توقع داشت. جالب اینجا بود اگر کمی دیر به میز صبحانه میرسیدیم دیگر از میوه خبری نبود و شاید این جایزهای برای سحرخیزان بود. هاستل هر روز یک برنامه برای مسافرین داشت اما ما آنقدر سرمان با برنامههای بازدیدمان گرم بود که زمانی برای برنامههای هاستل نداشتیم.
از هاستل بیرون آمدیم و به سمت ایستگاه مترو Liceu در خط L3 که در نزدیکی هاستل قرار داشت رفتیم. در نهایت در ایستگاه Maria Cristina که در نزدیکی ورزشگاه نیوکمپ واقع شده بود پیاده شدیم و با 10 دقیقه پیادهروی به ورزشگاه رسیدیم.
آبی و اناری پوشان کاتالونیا
بلیت بازدید از ورزشگاه را پیش از سفر بصورت اینترنتی خریده بودیم و بدون معطلی در صف ورود قرار گرفتیم. گرچه به شخصه طرفدار باشگاه رئال مادرید بودم اما دلیلی نبود که از ورزشگاه اختصاصی زیبای تیم رقیب دیدن نکنم.
بازدید از ورزشگاه در یک مسیر از پیش تعیین شده انجام میگرفت و در طول مسیر نیز راهنمایان ورزشگاه قرار گرفته بودند. ابتدا وارد موزه باشگاه شدیم جایی که افتخارات تمام ادوار از تمامی تیمهای باشگاه گردهم آمده بودند؛ از فوتبال گرفته تا بسکتبال و والیبال و ... .
باشگاه بارسلونا در سال 1899 میلادی توسط «خوان گمپر» که خود زمانی کاپیتان تیم فوتبال بازل سوئیس بود افتتاح شد. رنگ آبی و اناری پیراهن این تیم نیز به احترام موسس باشگاه، از رنگ پیراهن بازیکنان تیم فوتبال بازل گرفته شده است.
پس از خروج از موزه به سمت سکوها در طبقه دوم رفتیم، صحنه جذاب تماشای ورزشگاه در این لحظه هیچگاه از خاطرم نمیرود و خوشحال بودم که تیم محبوبم یعنی رئالمادرید توانسته بارها در مقابل هزاران تماشاگر کاتولونیا در نیوکمپ دروازه بارسلونا را باز کند.
پس از تماشای ورزشگاه از نمای طبقه دوم، به سمت رختکن رفتیم تا بیشتر با حس و حال و هیجان بازیکنان آشنا شویم. در این قسمت از بازدید، از سالن کنفرانس مطبوعاتی، رختکن که شامل رختکن اصلی، حمام و جکوزی بود، دیدن کردیم. جالبترین بخش به نظر من قرار گرفتن اتاقی کوچک برای عبادت در نزدیکی دالان ورودی به زمین چمن بود که در نوع خود بسیار جالب بود.
پس از بازدید از رختکن، از دالان اصلی به کنار زمین چمن رفتیم و نیمکت تیمها را از نزدیک تماشا کردیم و با نشستن برروی آنها، احساس جذاب یک تیم فوتبال در کنار زمین را بدست آوردیم.
بلیتی که از پیش تهیه کرده بودیم شامل استفاده از دوربینهای واقعیت مجازی نیز میشد برای همین به سمت طبقه اول ورزشگاه رفتیم تا با زدن این عینکها بیشتر با حال و هوای ورزشگاه در زمان بازی آشنا بشیم.
کمکم بازدید ما رو به اتمام بود و همچون رسم همیشگی سایر مکانهای دیدنی، پیش از خروج وارد فروشگاه مجموعه شدیم اما چون قصد خرید نداشتیم گشت مختصری در فروشگاه زدیم و از ورزشگاه خارج شدیم.
بازدید ما به اتمام رسیده بود و قدمزنان از ورزشگاه دور میشدیم؛ در چهره هر دوی ما خستگی 10 روز سفر فشرده نمایان بود و اگر میخواستیم انرژی برای انتهای سفر اروپا یعنی بازدید از میلان باقی بماند میبایست برنامهها را کمی سبک میکردیم برای همین تصمیم گرفتیم امروز بازدید از معبد قلب مقدس عیسی را از برنامه حذف کنیم.
برای رسیدن به تپههای مونجوئیک به سمت ایستگاه مترو Maria Cristina رفتیم و در ایستگاه Espanya پیاده شدیم. پس از میدان کاتالونیا، میدان اسپانیا مشهورترین میدان شهر بارسلونا میباشد که به مناسبت برگزاری نمایشگاه بینالمللی در سال 1929 میلادی ساخته شده و در وسط آن نیز فوارهای بزرگ با مجسمههایی زیبا که اثر هنرمندان مشهور اسپانیایی میباشند، قرار گرفته است. اگر به یاد داشته باشید در شبی که وارد بارسلونا شدیم اتوبوس فرودگاه بدلیل تظاهرات کاتالونیا به جای اینکه ما را به میدان کاتالونیا ببرد، در میدان اسپانیا توقف کرد اما در آن لحظه آنقدر کلافه و خسته بودیم که به دیدنیهای اطراف کمترین توجهی نکردیم.
برای رسیدن به تپه مونجوئیک میبایست از میدان اسپانیا وارد خیابان عریض «ماریا کریستینا» میشدیم و سپس با پله از دامنه تپه بالا میرفتیم. در این خیابان جاذبههای مهمی همچون برجهای دو قلوی Torres Venecianes که در ساخت آن از برج کنار کلیسای جامع سنت مارک در ونیز الهام گرفته شده، بزرگترین فواره بارسلونا با نام فواره مجیک و چهار ستون مشهور قرار گرفته، که در ادامه به دیدن از آنها رفتیم.
به فواره مجیک که رسیدیم شیب مسیر شروع شد و خوشبختانه با قرار گرفتن چندین پلهبرقی کار سختی برای رسیدن به بالای تپه نداشتیم. در بالای تپه و درست روبروی خیابان ماریا کریستینا، ساختمان مجلل موزه ملی هنرهای کاتالونیا قرار گرفته که بهترین مکان برای تماشای میدان اسپانیا و خیابان ماریا کریستینا میباشد.
تپهای استراتژیک در کنار بندر بارسلونا
به بالای تپه مونجوئیک (Montjuic Mountain) رسیدیم، جایی که در گذشته با داشتن یک قلعه نظامی، نقشی پررنگ در دفاع از بندر بارسلونا داشته است اما امروزه ورق کاملاً برگشته و قلعه تبدیل به موزه شده و جاذبههای فراوانی همچون قبرستان یهودیها، ورزشگاه، چندین موزه، تلکابین و باغهای زیبا در آن جای گرفته است. قدمزنان و بدون اینکه به زمان توجهی کنیم از مسیر سر سبز لذت میبردیم و به پیش رفتیم.
با کمی دشواری از مسیرهای پر شیب بالا رفتیم تا به بلندترین نقطه تپه یعنی قلعه مونجوئیک رسیدیم. این قلعه در سال ۱۶۴۰ میلادی یعنی زمانیکه اسپانیا یکی از بزرگترین امپراطوری جهان محسوب میشد ساخته شده اما در ادامه در قرن نوزدهم میلادی تبدیل به زندان شد و در آن مجرمین را نگهداری میکردند.
تصمیم گرفتیم از داخل قلعه دیدن نکنیم و در عوض زمان بیشتری را بر روی تپه نشسته و از تماشای منظره زیبای بندر بارسلونا لذت ببریم.
دقایقی با تماشای این منظره زیبا سپری شد و این بار مسیر برگشت را که سرازیری بود، به مراتب آسانتر از مسیر رفت طی کردیم تا به پایین تپه رسیدیم.
زمان نهار رسیده بود؛ تصمیم سختی بود انتخاب یکی از رستورانهایی که از قبل در نقشه نشان کرده بودیم و یا صرف مجدد نهار در رستورانی که تا به امروز دو بار در آن غذا خورده بودیم؛ در نهایت تصمیم گرفتیم برای بار سوم به همان رستوران برویم تا در قلب اسپانیا هم گریزی به پاکستان زده باشیم. اینبار هم با مترو خود را از تپه مونجوئیک به رستوران «بسم الله کبابش» رساندیم. پرسنل رستوران با دیدن ما برای سومین روز پیاپی مطمئن شدند که حسابی غذای آنها بر دل و جان ما نشسته و در دلشان از این بابت خشنود بودند و لبخندی گرم به ما تحویل دادند.
دیگر زمان برگشت به هاستل و جمع کردن وسایل و چمدان بود، سختترین کاری که در پایان هر سفر انجام میدهیم اما خوشبختانه برای ما چون شروع سفری به شهری دیگر بود آنچنان هم ناخوشایند نبود. همانطور که در ابتدای سفرنامه شهر رُم ذکر کردم، با توجه به اینکه ویزای ما از سفارت ایتالیا صادر شده بود تصمیم گرفته بودیم ورود/خروج ما به/از محدوده شِنگن، از کشور ایتالیا باشد برای همین شهر میلان را به عنوان نقطه پایانی سفر در نظر گرفتیم زیرا ماهانایر نیز از آنجا به تهران پرواز داشت.
پس از اینکه وسایلمان را در هاستل جمع و جور کردیم مسیر دسترسی به فرودگاه را با رسپشن هتل مجدد چک کردیم چون بدلیل محدودیتهای برقرار شده بابت تظاهرات مردمی استقلالطلبان ممکن بود پرواز را که در ساعت 12 ظهر بود از دست بدهیم. پس از آن تصمیم گرفتیم آخرین پیادهروی خود را در خیابان لارامبلا انجام دهیم و شیرینی آخرین گشت بارسلونا را با خود به میلان ببریم. خیابان لارامبلا را تا انتها طی کردیم و با خرید چیپس و نوشیدنی از فروشگاه کارفور به سمت اسکله رفتیم تا دقایقی را در آنجا سپری کنیم.
نقشه مسیر طی شده در روز دهم سفر اروپا - بیست و پنجم مهرماه 98
روز یازدهم سفر اروپا (روز ترک بارسلونا و اولین روز حضور در میلان)
بیست و ششم مهرماه 98، چائو میلانو، آدیوس بارسلونا
صبح ساعت 8 بیدار شدیم و چمدان و کوله را برداشتیم و به سمت رستوران رفتیم؛ پس از صرف صبحانه به سمت پذیرش رفته و Check-Out کرده و با دریافت Deposit که در هنگام ورود پرداخت کرده بودیم از این هاستل دوستداشتنی اما پر سر و صدا خارج شدیم.
چمدانکشان به سمت ایستگاه مترو Liceu رفتیم تا خود را به ایستگاه راهآهن Passeig de Gracia برسانیم و از آنجا با قطار به فرودگاه برویم؛ این روش در آن زمان ارزانترین و مطمئنترین راه برای رسیدن به فرودگاه در میان محدودیتهای اعمال شده بدلیل تظاهرات برای ما بود.
ساعت 09:30 دقیقه بود که قطار فرودگاه رسید و ما به همراه یک خانواده دیگر سوار بر قطار شدیم و پس از 30 دقیقه به فرودگاه «ال پرات» بارسلونا رسدیم. با توجه به اینکه از قبل Check-In را انجام داده بودیم و کارت پرواز را دریافت کرده بودیم بدون معطلی و پس از تحویل چمدان وارد سالن انتظار شدیم.
خوشبختانه آسمان آبی بود و پرواز هم هیچگونه تاخیری نداشت از این رو راس ساعت 12 ظهر فرودگاه «ال پرات» بارسلونا را با بوئینگ 737 رایانایر به مقصد فرودگاه «اوریو آل سریو» در شهر بِرگامو ترک کردیم. همانطور که پیشتر هم توضیح دادم اکثر پروازهای ایرلاینهای ارزان قیمت، به فرودگاههای کوچک در نزدیکی شهرهای بزرگ انجام میشود؛ برگامو نیز شهری کوچک به فاصله زمانی حدود یک ساعتی از شهر میلان میباشد.
بارسلونا را با ماسههای طلایی رنگ ساحلش، با هنر رقصان معمار چیره دست، آنتونی گائودی و تک تک خاطرههای تلخ و شیرینی که در این 3 روز برایمان رقم خورد، ترک کردیم.
در پایان از شما بابت مطالعه این سفرنامه تشکر میکنم و برایتان در دوران بیماری کرونا، آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم از مطالعه سفرنامه لذت برده باشید و در آیندهای نه چندان دور با مطالعه سفرنامه پایانی ما در این سفر اروپایی به شهر میلان، با ما همسفر شوید.
دانلود فایل pdf برنامه سفر
(*) پینوشت:
فِلامِنکو (به اسپانیایی: Flamenco) سبکی از آواز، موسیقی و رقص اسپانیایی است. این نوع موسیقی تحت تأثیر سبکها و فرهنگهای مختلف به شکل امروزی درآمده و میتوان گفت که بیشترین تأثیر خود را از کولیهای اسپانیا گرفتهاست. در شکلگیری و تکامل این سبک نمیتوان از تأثیرگذاری موسیقی مورها، مسلمانان شمال آفریقا، موسیقی عربی و حتی موسیقی لاتین چشم پوشی کرد. (منبع ویکیپدیا فارسی)
آدرس پیج من در اینستاگرام:
Pouria_Eghtedari
آدرس پیج من در لستگرام:
Pouria.Eghtedari
لینک سفرنامههای پیشین من:
1) لبخند ژکوند به شیرینی ماکارون (سفرنامه پاریس)
3) از چشمههای شگفت انگیز باداب سورت تا دریاچه رویایی چورت
4) کاشان، منزلگاه خانههای پر فروغ
5) سفر به روستای گلگون ایران، ابیانه (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 98)
6) سفر به جزایر عاشقانهها با کشتی کروز (از بندر کوش آداسی تا سانتورینی شگفت انگیز)
7) سفر به نگین خاورمیانه، امارات (سفرنامه دبی و ابوظبی) (برنده مسابقه سفرنامه نویسی سال 97)
8) از سیر تا پیاز سفر زمینی به گرجستان و ترکیه (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 96)
9) سفر به سرزمین سیام (سفرنامه تایلند) (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 96)
نویسنده: پوریا اقتداری