سفر برای مذهب منداییان به اهواز

4.5
از 90 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
آشنایی با یک اقلیت دینی ایرانی که طلاق ندارند! + تصاویر

دعا و مرسم که تموم شد افراد در سالن به هم تبریک گفتن و دیده بوسی کردن.

تازه با خانم خفاجی سلام و علیک کردیم . شکیبا رو چون از قبل میشناخت  به گرمی در آغوش گرفت و بعد منیژه خانم ( دختر گنزورا دکتر چحیلی ).

 

خانوم خفاجی به شکیبا گفت دختر کجا رفتی و دیگه پیدات نشد . شکیبا گفت زیر سایتون و سی دی عکس هایی که از سفر قبلی اومده بود رو به خانم خفاجی تحویل داد .و بعد نوبت معرفی من و منا شد و بعد از سلام و احوال پرسی و تشکر و تبریک عید، ما رو به صرف صبحانه دعوت کردن.

صبحانه ای که روی میز چیده شده بود شامل ماش پلو ، ترکیبی از خرما و نان برنجی و کنجد و دانه های خوشبو که بهش میگفتن هوخسا. ماست هم بود و معتقدن این غذا اولین غذاهایی هستن که انسان از زمین دریافت کرده و غذایی که فرشتگان به امر خدا برای فرشته هیبل بعد از انجام ماموریتش برای عروج به آسمان درست کردن هست .

نمی تونم بگم خیلی خوشمزه بود ولی امتحانش خالی از لطف نبود.

تصویر شماره 31( هوخسا غذای منداییان در روز عید کوچک )31.jpg

ار منیژه خانم دستور و ترکیبات این غذا رو پرسیدم و توضیح دادن که چه جوری پخته شده.

ویدیو شماره 2

با شکیبا و منا هر کدوم یه بشقاب کشیدیم و مشغول خوردن شدیم. تجربه تازه و جالبیه بخصوص برای من که عاشق تجربه های جدید هستم.

از گنزورا جبار طاووسی خواستم باهاشون عکس یادگاری بندازم و در کمال مهربانی قبول کردند .

تصویر شماره 32 ( من و گنزورا نجاح طاووسی)

32.jpg

تصویر شماره 33 ( من و پیرمرد مندایی )

33.jpg

گوشه سالن در بالا تابلویی نظرم رو جلب کرد بود و از آقای عابدی پرسیدم این عکس چی هست که قاب کردین.

آقای عابدی گفت: درفش ( یه سمبل مذهبی شبیه صلیبه ) و گفت اگر امروز برای مراسم غسل تعمید حضور داشته باشید از نزدیک حتما میبینید.

تصویر شماره 34 ( درفش ) 

34.jpg

بعد از صرف صبحانه قراربود برای مراسم تعمید به سمت رود کارون بریم که تقریبا یک ساعت و نیم وقت اضافه داشتیم و تصمیم گرفتیم بیرون از مندی وقت بگذرونیم.

به همراه شکیبا و منا و ساسان که بعد از خروج از مندی به همدیگه معرفی شدیم به پیشنهاد ساسان که اهل اهواز بود ، رفتیم سمت شربتخانه ماپار که یه خونه قدیمی مربوط به دوره پهلوی است و فوق العاده دنج و زیبا بود.

منا و شکیبا خواب آلود و خسته بودند که حق داشتن. منا که از روز قبل تو اتوبوس بوده و شکیبا هم که ساعت 5 صبح پرواز کرده بود و شب قبل خوب نخوابیده بود.

 گپ زدیم و از خودمون و علایقمون گفتیم و اینکه چرا برای دیدن مندایان تا اهواز اومدیم حرف زدیم .

شکیبا برای پاین نامه فوق لیسانسش.

منا هم مثل من برای حس کنجکاوی و البته نه به اندازه من.

بچه ها صبحانه نخورده بودند برای همین کشک بادمجون و املت با ادویه محلی که محشر بود و منم نوشیدنی مای لگاح که از درخت نخل میگیرن و بعنوان یه شربت گیاهی ازش استفاده میکنن، سفارش دادم .

(لگاح يكي از فرآورده هاي درخت نخل است.در فصل بهار درخت هاي نخل نر و ماده ي بالغ خوشه مي دهند.اين خوشه ها درون غلافي به اسم لگاح تشكيل مي شوند و بعـد از اين كه لـگاح شـكـافته شد خوشـه هـا بـيـرون مي آيند.لگاح بسيار معطر و خوشبوست و از آن عرق مي گيرند.عرق لگاح كه به آن تارونه هم مي گويند داراي طبيعتي خنك است) 

از هر دری حرفی برای گفتن داشتیم  و آخر سر آقای موسوی مدیر خونه ماپار به ما ملحق شد و کلی از تاریخچه خونه ماپار گفت، حقیقتا چقدر خوبه که داستانهای خونه های قدیمی رو بشنویم . من پرسیدم چرا ماپار ؟ گفتن بنا به روایتی از اقوام و نوه های نوه های ایشون  این بنا  مربوط به خانومی بسیار زیبا بوده که اسمش هم ماه پاره بوده و به مرور زمان ماه پاره به ماپار خلاصه شد.

Instagtam:mapar_house

منزل ماپار مربوط به دوره پهلوی اول است و در اهواز، خیابان نادری، خیابان خوانساری، پ ۵۵۱ واقع شده و این اثر در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۰ با شماره ثبت ۴۲۲۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است

این خانه تاریخی در ۲ طبقه بوده و شامل زیرزمین و یک طبقه هم‌کف و اتاقی در بالا است

 

نخل ماپار :

یکی  از ویژگی های این مجموعه فرهنگی، نخل خمیده این خانه است که تبدیل به جاذبه‌ای برای گردشگران شده است

تصویر شماره 35 ( حیاط شربتخانه ماپاردر اهواز )

35.jpg

تصویر شماره 36 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

36.jpg

تصویر شماره 37 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

37.jpg

تصویر شماره 38 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

38.jpg

تصویر شماره 39 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

39.jpg

تصویر شماره 40 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

40.jpg

تصویر شماره 41 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

41.jpg

تصویر شماره 42 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

42.jpg

تصویر شماره 43 ( شربتخانه ماپار در اهواز )

43.jpg

ساعت نزدیک 11:30 کم کم باید حرکت میکردیم به سمت رود خونه و دیدن مراسم تعمید روز عید.

با آقای موسوی عکس یادگاری رو انداختیم .

 

تصویر شماره 44 ( عکس یادگاری با آقای موسوی مدیر شربخانه ماپار به ترتیب از راست ساسان، آقای موسوی، منا، من، شکیبا)44.jpg

و رفتیم سمت کارون و نزدیک پل کابلی. تعدادی از منداییان کنار رودخونه اومده بودن  و از دور میشد به راحتی پیداشون کرد .

چند نفر داشتن رسته ( لباس تعمید ) میپوشیدن و من از شوق دیدن این صحنه سر از پا نمیشناختم. یه فسقلی با نمک از همون لحظات اول حضورم در کنار کارون نظرم رو جلب کرد. لباسش رو  پوشیده و بین بزرگترها  وول وول میزد. رفتم جلو و ازش اسمش رو پرسیدم، جوابی نداد

پسری جوان جواب داد اسمش شایان هست و گفت خیلی حرف نمیزنه و زبان فارسی خیلی بلد نیست. پسر جوان گفت من دایی شایان هستم و به شایان به زبونی که من نفهمیدم چیزهایی گفت. ولی هر چی که گفت شایان شیطون آروم وایستاد و من تونستم ازش عکاسی کنم.

تصویر شماره 45 ( شایان ، کودک مندایی در کنار کارون)45.jpg

تصویر شماره 46( شایان پسر کوچک مندایی در حال آماده شدن برای غسل تعمید عید کوچک، به کمک دایی)46.jpg

تصویر شماره 47 ( شایان پسر کوچک مندایی در حال آماده شدن برای غسل تعمید عید کوچک، به کمک دایی)47.jpg

وبعد از عکاسی از شایان نوبت به دایی شایان شد . ازش خواستم  که اگه اشکالی نداره لباس تعمید رو دوباره از اول بپوشه تا فیلم بگیرم، در کمال ناباوری قبول کرد . شکیبا گفت: نامردی هم نکردی گذاشتی وقتی کامل پوشید گفتی دوباره بپوشه. زیر زیرکی خندیدیم و فیلم گرفتیم .

لباسی که منداییان هنگام مراسم به تن می‌کنند از کتان خالص است و هیچ پلاستیکی در آن بکار برده نمی‌شود. سفیدی نشانه پاکی است و به همین خاطر شریعت‌شان این رنگ را برای برگزاری مراسم مذهبی برای آنها انتخاب کرده است. لباس که از ۵تکه تشکیل شده و در مراسم تعمید استفاده می‌شود. پیراهن بلند یا همان رسته، شلوار، کمربند یا همیان که از پشم گوسفند است، حمایل و دستار بلندی که آن را همانند عمامه می‌پیچند و روی سر می‌گذارند و زن‌ها هم به عنوان روسری از آن استفاده می‌کنند.

تعمید، ازدواج و مرگ سه رکن اصلی آیین مندایی است که برای اجرای آن به وجود یک گنزورا نیاز است. یک گنزورا باید نمازهای سه‌گانه و دعاهای روزانه را برپا کند، موی سر و صورت خود را از زمان بلوغ نتراشد، اگر هر مندایی به کمکش احتیاج داشت یاری اش کند.

ویدیو شماره 3

تصویر شماره 48 ( پسر جوان مندایی در حال آماده شدن برای انجام غسل تعمید در عید کوچک )48.jpg

تصویر شماره 49 ( پسر جوان مندایی در حال آماده شدن برای انجام غسل تعمید در عید کوچک )49.jpg

تصویر شماره 50 ( پسر جوان مندایی در حال آماده شدن برای انجام غسل تعمید در عید کوچک )50.jpg

دو تا اردک هم توی سبد آورده بودن که بعد از تعمید قربونی کنن، چیزی که حقیقتا دوست نداشتم ببینم.

 

منداییان از هر گوشتی برای خوردن استفاده نمی‌کنند و مراسم خاصی برای ذبح پرندگان یا گوسفند دارند. آنها پرندگانی را ذبح می‌کنند که از گوشت تغذیه نکنند و چنگال نداشته باشند مثل عقاب و شاهین و قرقی چرا که اعتقاد دارند ذبح آنها حرام است. اما از چهارپایان فقط از گوشت گوسفند نر استفاده می‌کنند. البته گوسفند قربانی نباید بیمار باشد و هیچ زائده غیرمعمول و غده‌ای نداشته باشد وگرنه ذبح نمی‌شود.

اگر گوسفند نری که برای ذبح انتخاب شده باشد دارای نقیصه‌ای باشد آن را ذبح نمی‌کنند به این دلیل که احتمال دارد بیماری‌اش به انسان منتقل شود و ذبح آن را حرام می دانند. اما ذبح گوسفند یا پرندگان حلال گوشت طی مراسم خاصی صورت می‌گیرد. گوسفند را در آب جاری غسل می‌دهند و بدون اینکه به لباس‌ شان یا زمین بخورد روی نی‌هایی مخصوص می‌گذارند و در حضور شخصی معتمد که شاهد بر اعمال ذبح است، حیوان قربانی می‌شود. سپس گردن گوسفند با نمک و آتش ضدعفونی می‌شود.

خانم مندایی به همراه پسرجوانی که حدس میزدم پسرش بود  تو سایه نشسته بودن  و یه مقدار گیاه بلند جلوشون بود و داشتن ریشه هاشو تمیز میکردن.

ازشون پرسیدم دارین چیکار میکنین؟ هیچکدوم خیلی خوب فارسی بلد نبودن و پسرشون به سختی به ما فهموند اینا میخک هستن و مادرش باهاشون یه جور عطر عربی درست میکنه. یه مقدار از ریشه  رو به ما داد و اشاره کرد بخورین و ما هم تست کردیم و فوق العاده تازه و خوش عطر بود.

لذت بخش ترین قسمت سفر  برای من تجربه طعم های جدیده!

تصویر شماره 51 ( زن مندایی در حال تمییز کردن میخک برای تهیه عطر )51.jpg

زمان زیادی گذشت بود و هنوز تعمید شروع نشده بود و ما خسته و گرسنه بودیم. برای منا کاری پیش اومده بود و باید میرفت بوشهر و با موبایلش بلیط اتوبوس اهواز به بوشهر رو چک کرد اکثرا تکمیل ظرفیت شده بودن و فقط یه اتوبوس برای ساعت 1:15 جا داشت. تصمیم گرفتیم، برسونیمش ترمینال و دوباره برگردیم سمت رودخونه.

 

منا رو که راهی کردیم برگشتیم سمت کارون زیبا.

شمیم دختر مندایی خوش رو هم داشت با ما عکاسی میکرد .مراسم هنوز شروع نشده بود نزدیک ساعت 2:30 بالاخره تعمید شروع شد. من اونقدر محو تماشای مراسم میشدم که گاهی یادم میرفت عکاسی کنم. 

به ما گفتن از فاصله سه متری به کسایکه تعمید شدن نزدیک نشین. آقا فرهاد، دوست  خوب مندایی  گفت بیاین پیش من و تا جاهایی که من میگم اشکالی نداره میتونین نزدیک بشین. مراسم، دعاها، لباسها و دمپایی های چوبی و درفش و عودی که با بوی خوبش منو تا بهشت میبرد و کتابی که از روش دعا میخوندن و انگشتری که دستشون بود خیلی جذاب بود و برام تازگی داشت.

اول یکی از روحانیون ، کسانیکه میخواستن تعمید بشن رو به دور درفش خودش جمع میکرد و بعد دعا میخوند و بقیه تکرار میکردن و بعد تعمید شوندگان تک تک میرفتن سمت رود خونه و روحانی دیگری اونها رو تعمید میداد یعنی روی سرشون آب میریخت و بعد سمت راست خودش اونها رو می نشوند و مقداری از آب کارون رو بهشون میداد و بعد انگشتر رو از دستشون در می آورد و زیر پارچه سفیدی که دور سرشون بسته بودن میگذاشت و در تمام مدت دعایی میخوند و تعمید شوندگان تکرار میکردند

ویدیو شماره 4,5,6

 

 

 

 بعد تک تک تعمید شوندگان بر میگشتن سمت درفش و طوافی دور درفش میکردن و منتظر نفر بعدی میشدن این مرحله تا آخرین نفر ادامه داشت و نهایتا وقتی روحانی همه‌ی تعمید شوندگان رو تعمید داد، برگشت و باز دعاهایی از کتاب خواند و مقداری آب با پیاله ای کوچک به تعمید شوندگان داد تا خوردند و مقداری از آب را پشت سر خودشون می ریختن.

ویدیو شماره 7

 

تصویر شماره 52 ( جوانان مندایی در کنار کارون در حال آماده شدن برای مراسم غسل تعمید عید کوچک )52.jpg

تصویر شماره 53 ( روحانی مندایی در حال انجام دعا و مراسم عید کوچک در کنار درفش خودش )53.jpg

تصویر شماره 54  ( روحانی مندایی در حال انجام دعا و مراسم عید کوچک در کنار درفش خودش )54.jpg

تصویر شماره 55

55.jpg

تصویر شماره 56  ( روحانی مندایی در حال انجام دعا و مراسم عید کوچک در کنار درفش خودش )56.jpg

تصویر شماره 57  ( روحانی مندایی در حال انجام دعا و مراسم عید کوچک در کنار درفش خودش )57.jpg

چیزی که توجه من رو جلب کرد تعمیدی بود که به ظروفها  میدادن و معتقد بودن اینطوری ظرفشون از هر آلودگی پاک میشه و اگر حتی گوشه مانتوی ما بهشون بخوره باید دوباره از اول تعمید کنن.

تصویر شماره 58 ( ظروف تعمید داده شده منداییان در کنار رود کارون )58.jpg

انگشتری که از شاخ و برگ هست و دست تمام تعمید شونده ها هست نظرم رو جلب کرده بود و از شمیم ( دختر جوان و عکاس مندایی) سوال کردم این چیه ؟

گفت باید در زمان تعمید در انگشت کوچیک دستشون باشه برام خیلی جذاب بود و در دلم آرزو کردم کاش منم یکی داشتم.

 آقا فرهاد متوجه مکالمه ما شد و گفت اسمش اکلیل هست.

شاخ ایی باریک از درخت آس ( یاس ). اکیل نماد عقل و ادراک هست

 یکی به من هدیه داد. ذوق کردم و بعد از اینکه باهاش عکس یادگاری گرفتم و با دقت گذاشتم جایی که خراب نشه و در حال حاضر روی دیوار اتاقم زینت بخش دیواری شده که از شهر های مختلف یادگاری هایی متفاوتی رو روی خودش داره.

تصویر شماره 59 ( اکیل ، انگشتر مندایی که از درخت یاس درست میشه )59.jpg

خیلی دوست داشتم بیشتر از مذهب مندایی ها از زبان خودشون بپرسم ولی زمان مناسبی نبود ولی گاهی از شمیم سوال میکردم. شنیده بودم طلاق در مذهب مندایی وجود نداره. از شمیم در موردش سوال کردم، تایید کرد و گفت بله کاملا درسته. تعجب کردم و گفتم سخت نیست؟ گفت به هیچ وجه. نهایتا اگه اوضاع خیلی بد باشه که معمولا نیست متارکه میکنیم.

گفت برای اینکه دو مندایی با هم ازدواج کنند، آنها را در مراسمی خاص در آب رودخانه تعمید می‌دهند تا گذشته از طهارت جسم، روح و روان آنها هم پاک شود. این مراسم در حضور خدا، فرشتگان و جمعیتی که برای این مراسم آمده‌اند برگزار می‌شود. عروس و داماد در پیشگاه خدا عهد می‌بندند به هم دروغ نگویند و خیانت نکنند.

گفت: ما کلمه‌ای به نام طلاق نداریم. در کتاب مقدس ما توصیه شده اگر زوجی باهم تفاهم دارند و می‌توانند با هم خوشبخت شوند، ازدواج کنند. ما جماعت صلح‌طلبی هستیم و بندرت رخ می‌دهد که بین پیروان‌مان اختلافی به وجود بیاید. مرد یا زن در دین ما به دو دلیل می‌تواند متارکه کند، یکی به دلیل دروغی که زندگی را تحت تأثیر قرار دهد و بنیان آن را به هم بزند و دیگری خیانت در زناشویی است که گناهانی نابخشودنی است.

گفتم شمیم جان با مذاهب دیگه ازدواج میکنید؟

گفت: در ازدواج و ایجاد رابطه خونی با دیگر ادیان سختگیریم و معتقدیم وقتی آدم و حوا خلق شدند و ازدواج کردند، صاحب سه دختر و سه پسر شدند و چون ازدواج برادر و خواهر ممنوع است از دنیای نور و به امر خداوند ۶۰ خانواده مشابه این خانواده هشت نفری به زمین فرستاده شد که اولین اجتماع بشری را شکل دادند.

نوبت سوال بعدی بود، خیلی سریع و واضح پرسیدم شما ختنه دارید؟ شمیم در حالی که میخندید جواب داد نه نداریم

سوالهای من تمومی نداشت.

اینبار راجب اینکه چرا متاسفانه مذهب شما را یا نمیشناسند و یا ستاره پرست و یا  آب پرست میدانند، سوال کردم:

گفت: قدمت‌ ما از زمان حضرت آدم است. اورشلیم زندگی می‌کردیم و به خاطر برخی آزارها به ایران و عراق مهاجرت کردیم و به خاطر تقدس آب در کنار رودخانه‌ها ساکن شدیم تا راحت‌تر بتوانیم فریضه‌های دینی‌مان را به جای بیاوریم.

تصویر شماره 60 ( زن و مرد مندایی در حال آماده شدن برای مراسم عید کوچک )60.jpg

هر  روحانی برای خودش یک درفش داشت و جلوی همون درفش در حال عبادت بود و این برای من خیلی جالبه بود . هر کسی در حال عبادت بود به ساده ترین حالت ممکن .

تصویر شماره 61 ( درفش مندایی )

61.jpg

میچرخیدم و عکاسی میکردم و هر وقت فرصتی پیش می اومد از آقا فرهاد و شمیم سوال میکردم.

اینبار نوبت آقا فرهاد بود .

پرسیدم: شما پیرو حضرت یحیی هستید؟ گفت پیامبران ما حضرت آدم، حضرت شیت، حضرت نوح، حضرت سام و حضرت یحیی هستند.

از شمیم راجب یکی از روحانیون جوانتر که جلوی درفش خودش نشسته بود سوال کردم .

گفتم شمیم جان این آقا چرا اینقدر اخمو هست و تنها عبادت میکنه .

گفت اتفاقا از همه مهربانتر و بذله گو تره، ولی در حین انجام مراسم خیلی جدی هست و اخم میکنه تا کسی بهش نزدیک نشه خیلی از معاشرت و سوال و جواب های خبرنگارها و یا توریست ها خوشش نمیاد و دوست نداره در حین مراسم به حریمش نزدیک نشن.

شرمنده شدم از قضاوتی که کردم و حتی عذر خواهی کردم.

شمیم گفت: طبیعیه برام، چون همیشه همه راجبش همین سوال رو میکنن.

تصویر شماره 62 ( روحانی مندایی در حال دعا خواندن در کنار درفش خودش )62.jpg

منداییان در عزا و عروسی لباسهای تماما سفید میپوشن و حتی صندل های ساده بپا میکنند

تصویر شماره 63 ( دمپایی مندایی ساخته شده با چوب و نخ )63.jpg

من منداییان را مردمی مهربان و خوش رو یافتم

تصویر شماره 64 ( جوان مندایی نمای نزدیک)

64.jpg

تصویر شماره 65 ( مرد مندایی نمای نزدیک )

65.jpg

تصویر شماره 66 ( زن مندایی نمای نزدیک )

66.jpg

نهار نخورده بودیم و هنوز تعمید خانوم ها شروع نشده بود گاهی تو سایه استراحت میکردیم و گاهی عکاسی میکردیم.

تصویر شماره 67 ( مرد جوان در حال انجام غسل  عید کوچک مندایی در کنار کارون در اهواز  توسط گنزورا نجاح طاووسی)67.jpg

تصویر شماره 68 ( پیرمرد  در حال انجام غسل تعمید عید کوچک مندایی در کنار کارون در اهواز توسط گنزورا نجاح طاووسی )68.jpg

تصویر شماره 69 ( دعای دستجمعی و نوشیدن آب ، بخشی از مراسم غسل تعمید توسط گنزورا نجاح طاووسی)69.jpg

تصویر شماره 70 ( روحانی مندایی گنزورا نجاح طاووسی در رود کارون )70.jpg

71.jpg

تصویر شماره 72 ( مراسم دعای عید کوچک منداییان )

72.jpg

تصویر شماره 73 ( مراسم دعای دستجمعی عید کوچک منداییان )73.jpg

تصویر شماره 74 ( منداییان درحال دعای دستجمعی )

74.jpg

منداییان نماز میخونن مثل همه مذاهب، به سمت محلی که خورشید طلوع میکنه می ایستند و عبادت میکنند.

تصویر شماره 75 ( زن مندایی در حال انجام نماز )

75.jpg

بعد از تعمید آقایون نوبت به خانومها شد. مراسم تعمید خانومها در ظاهر هیچ فرقی یا آقایون نداشت. شاید در دعاها فرق هایی داشته باشند که چون به زبان آرامی دعا میخواندند من متوجه تفاوتی نشدم.

تصویر شماره 76 ( زن مندایی در حال غسل تعمید عید کوچک منداییان در کنار کارون در اهواز توسط گنزورا نجاح طاووسی )76.jpg

تصویر شماره 77 ( زنان مندایی در حال انجام دعا عید کوچک منداییان در کنار درفش روحانی )77.jpg

تصویر شماره 78 ( زن مندایی در حال انجام دعا عید کوچک منداییان در کنار درفش روحانی )78.jpg

تصویر شماره 79 ( زن مندایی در حال انجام دعا عید کوچک منداییان در کنار درفش روحانی )79.jpg

تصویر شماره 80 ( زنان مندایی در حال انجام دعا عید کوچک منداییان در کنار درفش روحانی )80.jpg

از آقا فرهاد راجع به مرگ پرسیدم . گفتم چطور کسی که فوت کرده رو غسل میکنید؟

گفت منداییان اعتقاد دارند روحی که قرار است از جسم خارج شود و به آسمان برود باید پاک و طاهر باشد به همین دلیل اگر کسی درحال احتضار است و چیزی به مرگش نمانده، او را در رودخانه غسل می‌دهیم و پس از پوشاندن کفن، منتظر می‌مونیم تا خداوند امانت را از ما پس بگیرد. اما اگر فرد مندایی در اتفاقی غیرمنتظره از دنیا برود، جسد او را در رودخانه غسل می‌دهیم و کفن و دفن او توسط ۴ نفر که به آنها «اشکندا» می‌گویند، صورت می‌گیرد. پس از این مراسم غذایی برای آمرزش روح تازه گذشته بین مستمندان توزیع می‌شود.

و در ادامه گفت: نباید برای تازه گذشته گریه کنیم. ما از این کار نهی شده‌ایم و لباس سیاه هم نباید بپوشیم.

عکس هامون رو انداخته بودیم و من به اندازه کافی سوال کرده بودم و موقع خداحافظی بود.

 شکیبا به شمیم گفت بیا یه سلفی بندازیم آقا فرهاد گفت بی معرفتا سلفی تنهایی بدون من؟

تصویر شماره 81 ( عکس یادگاری از سمت راست به ترتیب : من ،آقا فرهاد ، شمیم دختر عکاس مندایی ، شکیبا )81.jpg

عکس یادگاری آخر رو انداختیم و شماره تلفن رد و بدل کردیم و باهاشون خداحافظی کردیم. به شمیم گفتم حتما باز هم و به زودی برمیگردم.

متاسفانه جایی که برای مراسم تعمید ( سکوی تعمید ) به منداییان اختصاص داده شده بود، جای چندان تمیز و مناسبی نبود. اومدم از بین خاک و چاله و چوله ها رد بشم و پام پیچ خورد و افتادم زمین. شکیبا از من دور بود و ندید من افتادم و طبق مذهب مندایی کسی نمیتونست بهم کمک کنه چون نباید بعد از غسل تعمید دستشون به کسی غیر از مندایی ها بخوره. به سختی و در حالی که مچ پام خیلی درد میکرد از زمین بلند شدم، سرم گیج میرفت و آقا فرهاد بنده ی خدا عذر خواهی میکرد که نمیتونه کمک کنه و من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.

ضعف ناشی از گرسنگی و درد پا خیلی حالم رو بد کرده بود رفتم سمت شکیبا و گفتم به دادم برس. با سختی سوار ماشین شدم  و رفتیم سمت رستوران یحیی که ساسان بهمون پیشنهاد داد و حقیقتا رستوران خیلی خوبی بود .

Instagram:yahya_resturant

نهار مفطح خوردیم که خیلی خوشمزه بود. ساسان پسر اهوازیی مهربونی که هم دوست شکیبا بود  و هم دوست آقای گهستونی و به سفارش آقای گهستونی کل اون روز با ما بود و هر کاری از دستش بر میومد رو انجام داد.

تصویر شماره 82 ( نهار در رستوران یحیی )

82.jpg

بعد از نهاری که حدود 4:30 خوردیم، رفتیم سمت بازار طلا فروش های مندایی، تا شکیبا بتونه عکس ها و سوالهایی که برای پایان نامه فوق لیسانسش داره رو بپرسه و اطلاعات بگیره.

سر راه آقای گهستونی به ما ملحق شد. عمده شغل مندایی ها طلا سازی و بخصوص مینا کاری روی طلاست. حتی رهبران دینی هم با همین شغل امرار معاش میکنند و رهبر دینی بودن برای آنها درآمدی نخواهد داشت و اغلب آنها در بازار طلای اهواز کنار یکدیگر کار میکنند و اکثرا اوضاع مالی خوبی دارند .

برای این قسمت سفر چندان برنامه ای نداشتم.

تصویر شماره 83 ( مرد طلافروش مندایی در بازار طلای اهواز )83.jpg

شکیبا ریکوردر گوشی رو روشن کرد و با دقت سوالاتش رو از طلافروشی که با هماهنگی و حضور آقای گهستونی رفتیم پرسید. خیلی وقت نداشتیم  و باید سریع خودمون رو میرسوندیم فرودگاه. نگران شکیبا بودیم  که از پرواز جا نمونه. منم تو مسیر تصمیم گرفتم اگه بشه بلیط لحظه آخری بگیرم و برگردم تهران، وسط راه آقای گهستونی جایی نزدیک خونشون پیاده شد.

شکیبا از دست فروش یه ظرف کوچیک از نخود هایی که روی چرخ میفروختن خرید و گفت دیشب که آقای گهستونی منو بهش معرفی کرده، میره اینستا و پیج منو میبینه و استوری های شب قبل من از نخودها رو که به یاد بابا گذاشته بودم رو دیده و از همون دیشب تصمیم گرفته وقتی اومد اهواز نخود بخوره.

کلی خندیدم.

 

از ساسان سریع خداحافظی کردیم و بابت تمام محبت هاش تشکر کردیم و با عجله گیت رو رد کردیم. هر کدوم با پرواز های جداگانه برگشتیم سمت تهران.

تو هواپیما به این فکر میکردم این سفر بدون شکیبا معنایی نداشت ... و خوشحالم که دیدمش و این دوستی جدید هدیه ست از طرف خدا .

  • تو مسیر به وضعیت بد سکوی عبادت و آب کثیف کارون فکر میکردم.
  • به دین اسلام فکر میکردم.
  • به این فکر میکردم که خدا در تمامی ادیان به نیکی کردن سفارش کرده و حقیقتا زندگی با نیکی کردن معنای قشنگتری داره.
  • قلبم از حجم غم درد گرفته بود و هنوز هم گوشه ای از ذهنم درگیره.
  • به دخترهای اهوازی در پارک فکر میکردم.
  • به مردمی فکر میکنم که بجای کمی تحقیق هر حرفی رو راجع به مذاهب دیگه باور میکنن.
  • به خانوم مندایی فکر میکنم که لب کارون گفت: ما رو به طلسم و جادو کردن متهم میکنند و این باعث شده شوهرش رو به بهانه های بی اساس از کار اخراج کنند. 
  • به این فکر میکردم که اقلیت های مذهبی همیشه آسیب پذیرتر هستند و در افکارمون و کلاممون بیشتر دقت کنیم.
  • به دوستان اهوازی ساکن تهران فکر میکردم که بی دلیل منو از منداییان ترسونده بودند.
  • به اینکه هر مذهبی میتواند خیلی بد و خیلی خوب باشد .
  • به اینکه همه ی مذاهب نهایتا یک حرف میزنند. فقط تصمیم با ماست که مذهبی باشیم و یا نباشیم . 

 

از اهواز زیبا خداحافظی کردم  و قول دادم که به زودی برگردم.

در هر سفر و هر گوشه ای ایران تکه ای از قلبم رو جا میگذارم و شاید این دلیل هست که هیچوقت نتونستم برای همیشه ایران رو ترک کنم.

 اگر از خوندن این سفر نامه لذت بردید به دوستانتون معرفی کنید و اگر دوست دارید اطلاعات بیشتری داشته باشید کتاب صابیین مندایی از آغاز تا امروز به قلم بهنام اسکندری رو توصیه میکنم .

برای همه شما که این سفرنامه رو میخونید بهترین سفرها و ارزشمند ترین تجربه ها رو آرزو میکنم .

باشد که رستگار شویم

 

نویسنده: مریم خادم بهمنیار

 

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر