در ضیافت کویر (سفرنامه یزد و میبد)

4.4
از 28 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
اینجا به ضیافت کویر می‌نشینند! + تصاویر

به نام خدا

 

حرکت به سمت کویر در یک روز سرد زمستانی

جشن سده فرصت مناسبی برای سفر به یزد بود، سفر به شهری که سال ها بود آرزوی دیدنش رو داشتم و هنوز دیدنش قسمت نشده بود. بارها برای سفر یزد برنامه ریزی کرده بودم و هربار موفق نشده بودم، به همین دلیل تمام تلاشم رو کردم تا این بار برنامه ریزی ها به صورتی انجام شود که با مشکلی مواجه نشویم. برای رسیدن به یزد بهترین تصمیم برای ما که ساکن همدان بودیم، با توجه به بعد مسافت رفتن به تهران با اتوبوس یا ماشین شخصی و از تهران تا یزد استفاده از قطار بود. از تهران تا یزد هم قطارهای سالنی/اتوبوسی وجود دارد که این مسیر را حدود شش ساعت طی می کنند و هم قطارهای کوپه ای که البته مربوط به خط تهران-بندر عباس هستند و تا رسیدن به یزد حدودا هفت ساعت و نیم طول می کشد. تصمیم ما بر این شد که از قطارهای کوپه ای چهار نفره شرکت غزال استفاده کنیم، هم به دلیل ساعت حرکت که دوازده ظهر بود و هم به دلیل فراهم بودن امکان استراحت کردن و خوابیدن در این کوپه ها. بلیط قطار را از سایت رجا یک ماه قبل از تاریخ سفر به صورت اینترنتی خریدم و برای رزرو هتل، بعد از چک کردن قیمت هتل برای تاریخ اقامت، دیدن عکس های هتل و خواندن نظرات کاربران، هتل فاضلی را انتخاب کردم. این هتل در نزدیکی مسجد جامع و منطقه فهادان واقع شده و دسترسی مناسبی به اماکن دیدنی شهر یزد دارد. علاوه بر این اقامت در یک هتل سنتی برای ما که تا آن روز چنین تجربه ای نداشتیم، خالی از لطف نبود. بعد از انتخاب هتل از طریق تماس تلفنی با پذیرش هتل هماهنگی های لازم جهت اقامت را انجام دادم و موفق شدم یک اتاق چهار تخته رو با قیمتی مناسب تر از آنچه که در سایت ها آمده بود، رزرو کنم. به این ترتیب روز هفتم بهمن ماه، ساعت شش صبح در حالی که برف شدیدی می بارید با اتوبوس عازم تهران شدیم.

تصویر شماره 1:مسیر همدان به تهران

1.jpg

تصویر شماره 2: مسیر حرکت تهران به یزد با قطار

 2.jpg

هوا برفی بود و جاده وضعیت مناسبی نداشت. خدا را شکر می کردیم که با ماشین شخصی راهی تهران نشدیم، چرا که اغلب اتومبیل ها در برخی قسمت های آزادراه همدان-تهران مجبور به توقف کنار جاده شده بودند، این در حالی بود که روزهای برفی زمستان سال گذشته انگشت شمار بودند. ساعت حدودا ده صبح بود که به تهران رسیدیم و بدون معطلی با تاکسی راهی ایستگاه قطار شدیم. ساعت دوازده و نیم بود که قطار عازم مقصد شد و بعد از حدود هشت ساعت به ایستگاه یزد رسیدیم و با تاکسی راهی هتل شدیم.

 

یزد در اولین نگاه

اولین چیزی که در یزد حس کردم هوای مطبوع یزد در یک شب زمستانی بود. هوا خنک بود اما نه آنقدر سرد که نیاز به پوشیدن کاپشن یا پالتو باشد. لهجه شیرین یزدی راننده تاکسی، معماری جالب ساختمان های قدیمی، بافت سنتی شهری  و خانه های خشتی اولین تصویر واقعی بود که از یزد در خاطر من ثبت شد. به هتل رسیدیم و مسئول پذیرش با سرعت و بسیار محترمانه کارمان را راه انداخت و پس از توضیح در مورد ساعت سرو صبحانه و امکانات هتل، کلید اتاق را که در طبقه همکف هتل قرار داشت تحویل مان داد. حیاط هتل کوچک بود و حوض زیبایی پر از ماهی های قرمز و گلدان هایی که با دقت دور حوض چیده شده بودند، وسط حیاط خود نمایی می کرد. اتاق پنجره ای رو به حیاط کوچک داشت و در چیدمان نه کاملا سنتی بود نه کاملا مدرن، بلکه ترکیبی بود از هر دو. امکانات اتاق برای چند شب اقامت دلپذیر کافی  به نظر می رسید. بعد از اینکه آبی به دست و صورت مان زدیم و استراحت کوتاهی کردیم تصمیم گرفتیم که گشتی در اطراف هتل بزنیم. مسئول پذیرش بعد از دیدن ما که بدون لباس گرم در حال خارج شدن از هتل بودیم سریع به سمت مان آمد و با لهجه شیرینش و در حالیکه با تعجب نگاه مان می کرد گفت: "هوا خیلی سرده، دیروقت هم هست. فکر نمی کنید اینطوری سرما می خورید. به نظرم بهتره لباس گرمتری بپوشید". علیرغم توصیه های مسئول پذیرش برای مایی که صبح همان روز هوای زیر صفر درجه و بارش برف را تجربه کرده بودیم، هوای یزد نه تنها سرد نبود بلکه بسیار خنک و مطبوع به نظر می رسید. به همین دلیل از ایشان بخاطر راهنمایی شان تشکر کردیم و با همان لباس ها از هتل خارج شدیم.

 

تصویر شماره 3: ایستگاه قطار یزد

3.JPG

تصویر شماره 4: هتل فاضلی یزد

4.JPG

تصویر شماره 5: هتل فاضلی یزد

5.JPG

تصویر شماره 6: هتل فاضلی یزد

6.JPG

تصویر شماره 7: هتل فاضلی یزد

7.JPG

 

قدم زدن در کوچه پس کوچه ها فهادان، سفر با ماشین زمان به سال ها قبل

کمتر از چند دقیقه به کوچه پس کوچه های باریک فهادان رسیدیم، اما انگار به سال ها قبل سفر کرده بودیم. قدم زدن در کوچه های فهادان برایم یادآور سریال نوستالژیک پهلوانان نمی میرند بود، همان دورانی که بچه بودم و تلویزیون خانه مان یک تلویزیون کوچک رنگی پاناسونیک بود که با آن صفحه نمایش کوچک، نوعی کالای لوکس به حساب می آمد. همان روزهایی که پدر و مادرم تمام هفته را انتظار می کشیدند تا ببینند قاتل پهلوان اول شهر کیست و تماشای این سریال ها پا به پای بزرگترها بدون بازی و سر و صدا، یا توفیق اجباری انجام تکالیف مدرسه موقع  پخش سریال، چقدر برای یک کودک ملال آور بود. توی کوچه های فهادان قدم می زدم و هر لحظه زنی را تصور می کردم که با چادر قاجاری مشکی، سری پایین و روبندی که فقط چشم های زن از پس آن پیداست، در حالیکه دست فرزندش را گرفته از کنار دیوار به سرعت رد می شود.عجب آرامشی داشت کوچه های فهادان، نه صدای بوق ماشین ها خاطری را آزرده می کرد نه هوای آلوده نفسی را به تنگ می آورد. محله پر بود از کافه هایی به سبک قدیم، البته با منوهایی که انواع نوشیدنی های سنتی و جدید را سرو می کردند، هتل ها و مهمان سراهای و رستوران های سنتی که تمام حیاط شان را تخت چیده بودند و با گلدان های شمعدانی رنگ و عطر را مهمان خاک و خشت کرده بودند. دلم می خواست برای ساعت ها توی این کوچه ها قدم بزنم اما دیر وقت بود و خستگی سر و کله اش پیدا شده بود. به همین دلیل به هتل برگشتیم تا فردا با فراغ بال یزد را در آغوش بکشیم.

 

تصویر شماره 8: کوچه های فهادان

8.JPG

تصویر شماره 9: کوچه های فهادان

9.jpg

 

از مسجد جامع یزد تا مجموعه امیر چخماقی که شبیه عکس های قدیمی اش نبود

تلالو نور آفتاب از شیشه های رنگارنگ اتاق روی صورتم تابیده بود. ساعت نه صبح بود و من برای اولین بار نور خورشید را از پشت پنجره های رنگارنگ می دیدم. همسفرهایم را بیدار کردم تا برای صرف صبحانه به رستوران هتل برویم که درست روبروی اتاق ما قرار داشت. صبحانه هتل کامل و برای هر سلیقه ای راضی کننده بود. بعد از صرف صبحانه به سمت مسجد جامع یزد حرکت کردیم. مسجد با شکوهی که طی سه دوره و به مدت صد سال بنا شده است و البته بی شباهت به سایر مساجد تاریخی ایران نیست، مساجدی که طعم آرامش معنوی را از بدو ورود به صحن شان حس خواهی کرد. مسجدی با کاشی معرق های آبی لاجوردی که شبستان ها را آذین کرده اند و روشنایی غیر مستقیمی که حاصل انعکاس نور از گچ سفید گنبد و دیوارهاست. مسجد جامع یزد هم از آن مکان هایی بود که دوست داشتم ساعت ها در صحن آن بنشینم اما تمام آرامش و فضای معنوی حاکم بر مسجد، با آمدن گروهی از دانش آموزان دبستانی که شور و شوق بچگی را با خود به مسجد آورده بودند، از بین رفت. در نزدیکی مسجد جامع یزد، بازار نسبتا بزرگی وجود داشت. بعد از بازدید از مسجد، گشت و گذار در یک بازار سنتی که اغلب صنایع دستی می فروختند و خرید ترمه معروف یزد برگ دیگری از خاطرات ما در یزد را رقم زد. مسیر مسجد جامع تا خیابان اصلی و میدان وقت الساعت طولانی نیست با این حال برای رفاه مسافران، شهرداری یزد اتوبوس های رایگانی را برای جابجایی مسافران اختصاص داده است. سوار بر این اتوبوس ها راهی میدان وقت الساعت شدیم تا از آنجا به بازدید مجموعه امیر چخماق برویم.

تصویر شماره 10:مسجد جامع یزد

10.JPG

تصویر شماره 11: مسجد جامع یزد

11.JPG

تصویر شماره 12: مسجد جامع یزد

12.JPG

تصویر شماره 13: بازار سنتی در مجاورت مسجد جامع یزد

13.JPG

تصویر شماره 14: بازار سنتی  در مجاورت مسجد جامع یزد

14.JPG

تصویر شماره 15: اتوبوس های رایگان شهری

15.JPG

تصویر شماره 16: میدان وقت الساعت

 16.JPG

رسیده بودیم به مجموعه امیرچخماق اما من هنوز فکر می کردم مسیر را اشتباه آمده ایم. تصویر ذهنی ام از مجموعه امیر چخماق که بر اساس فیلم ها و عکس هایی که تا آن روز دیده بودم شکل گرفته بود، تصویر حوض بزرگی بود با سه تندیس از سه پیرمرد با کوزه های آبی در دست که در انتهای آن همان بنای بزرگ مجموعه و نخل معروف امیر چخماق به چشم می خورد. همه چیز عین تصویر ذهنی ام بود به غیر از تندیس های طلایی رنگی که هر چه می گشتم پیدایشان نمی کردم. با پرس و جو از مردم محلی متوجه شدیم مجسمه ها برداشته شده اند، چرایش را نمی دانم اما به یک باره تمام عظمتی که از مجموعه امیرچخماق انتظار داشتم از بین رفت. هنوز هم که فکر می کنم نمی دانم مگر آن سه تندیس چه اهمیتی داشتند که با نبودن شان دیگر مجموعه برایم زیبایی مورد انتظارم را نداشت، یا اصلا حضور آن سه تندیس چه مشکلی داشت که آنها را برداشته بودند و همچنان این سوالات برای من بی جواب مانده است. مجموعه امیر چخماق شامل بازار، تکیه، مسجد و دو آب‌انبار است که قدمت‌شان به دوره تیموریان می رسد و همان نخل چوبی معروف تکیه امیرچخماق که در محرم شکل دیگری به خود می گیرد. بعد از بازدید از مجموعه امیر چخماق راهی محله تپه یزد شدیم تا به بازدید آب انبار شش بادگیر برویم.

 

تصویر شماره 17: عکس های قدیمی تر از میدان امیرچخماق

17.jpg

تصویر شماره 18: میدان امیر چخماق

18.JPG

تصویر شماره 19: تابلوی راهنمای مجموعه امیر چخماق

19.JPG

تصویر شماره 20: نخل چوبی تکیه امیر چخماق

20.JPG

تصویر شماره 21: سر در مجموعه امیر چخماق

21.JPG

تصویر شماره 22: آب انبار امیر چخماق

22.JPG

تصویر شماره 23: بازار مجموعه امیر چخماق و قنادی خلیفه رهبر

 23.JPG

 

کویر جایی که ارزش آب بیش از هر جای دیگری است

از قدیم گفته اند هر جا آب هست آبادانی است اما معماران در یزد با ساخت آب انبارها، قلب کویر را آباد کرده اند. در یزد بیش از هفتاد و پنج آب انبار وجود دارد که یکی از معروف ترین آنها آب انبار شش بادگیر است. با کمک گوگل مپ و عابران محلی از مجموعه امیر چخماق به آب انبار شش بادگیر رسیدیم. درب ورودی محوطه قفل بود اما با کمک گرفتن از یک مغازه دار محلی، کلید دار مجموعه را پیدا کردیم و وارد محوطه شدیم. گنبد آب انبار تخم مرغی شکل است و برای رسیدن به مخازن آب که گنجایش دو هزار متر مکعب آب را داشته است باید پنجاه و پنج پله را پایین بروید تا به شیرهای اصلی آب برسید. دو شیر آب تعبیه شده در مجموعه یکی برای مسلمانان بوده و دیگری برای زرتشتیان. حالا چرا در فرهنگ ما شکاف قومی و مذهبی میان افراد با مذاهب و اقوام مختلف از دیرباز انقدر عمیق بوده که حتی آب هم بر اساس دین و مذهب تقسیم می شده است، هنوز هم برای من جای سوال دارد. این بنا ابتدا سه بادگیر داشته و بعدها سه بادگیر دیگر به مجموعه اضافه شده است. برای ورود به این مجموعه باجه بلیط فروشی وجود ندارد اما کلید دار از شما مبلغی به عنوان حق راهنمایی مطالبه می کند که این مبلغ هم به کرم شما بستگی دارد و اجباری در کار نیست.

 

تصویر شماره 24: آب انبار شش بادگیر یزد

24.JPG

تصویر شماره 25: آب انبار شش بادگیر یزد

 25.JPG

 

میدان مارکار نقطه ای که می گویند مرکز ایران است

با تاکسی راهی میدان مارکار شدیم اگر چه پیاده هم راه طولانی نبود. به سمت میدان مارکار یزد که می‌روید، حال‌وهوای شهر تغییر می‌کند، اینجا محله ای است که اغلب ساکنین آن را هم وطنان زرتشتی تشکیل می دهند. ساعت میدان مارکار را از دو سوی خیابان می‌توانید ببینید، این دومین برج ساعت در شهر یزد (بعد از ساعت وقت الزمان) و به نام مردی‌است که اموالش را وقف هم‌کیشانش در شهر یزد کرده است. یک برج سه‌متری با ساعت‌هایی که در چهار طرف آن نصب شده و اشعاری از فردوسی و اشعاری درباره آقای مارکار. می گویند مارکار بازرگان بود و از پارسیان هند، اواخر دوره قاجاریه به ایران آمد و در یزد کارهای مهمی کرد. یکی از این کارها ساختن پرورشگاهی برای کودکان زرتشتی و مدارسی در محله زرتشتیان یزد بود. همین محله‌ای که بعد از او به نامش نامیده شد و پرورشگاهی که حالا بخشی از آن تبدیل به موزه‌ای از زندگی زرتشتیان شده است. به گفته محققان، مختصات جغرافیایی میدان مارکار، نقطه وسط ایران است.

تصویر شماره 26: میدان مارکار یزد

26.JPG

بازدید از آتشکده یزد بعد از صرف ناهار در رستوران شاطر عباس

از میدان مارکار که به سمت بلوار کاشانی حرکت کنید، در تقاطع بلوار کاشانی و بلوار بسیج یک رستوران سنتی به اسم شاطر عباس وجود دارد. این که این رستوران شعبه ای از همان رستوران های شاطر عباس معروف است یا فقط تشابه اسمی وجود دارد را مطمئن نیستم، اما در کل کیفیت غذا و قیمت رستوران مناسب است. ما هم که از صبح بدون وقفه مشغول بازدید از اماکن دیدنی یزد بودیم و کم کم گشنگی به سراغ مان آمده بود با دیدن رستوران فرصت را غنیمت شمرده و ناهار را در این رستوران صرف کردیم. بعد از ناهار و چای به سمت آتشکده یزد راه افتادیم که فاصله ای چند دقیقه ای تا رستوران داشت.

تصویر شماره 27: رستوران شاطر عباس

27.JPG

تصویر شماره 28: فسنجون یزدی و کباب در رستوران شاطر عباس

 28.JPG

سابقه حضور زرتشتیان در یزد به سابقه ساخت این شهر گره خورده است؛ شهری که به روایتی بعد از ظهور حضرت زرتشت در قلب کویر مرکزی شکل گرفته است. اما عمده تمرکز زرتشتیان در این شهر به بعد از ورود اسلام به ایران بازمی‌گردد. بنا به نوشته کتاب‌های تاریخی، بخشی از مردم یزد با قبول جزیه به کیش زرتشت باقی ماندند. اصطخری در مسالک و ممالک نوشته است: "چون زمان عثمان شد لشکری با سعید ـ پسر خود ـ و قثم‌ابن‌عباس به طرف نیشابور فرستاد و جزیه مقرر کردند و بازگردیدند به یزد آمدند و قوم تازیان و بنی‌تمیم در یزد مقیم شدند و تمام مجوسان ولایت یزد جزیه قبول کردند…". سیاری از آتشکده‌های روشن خاموش شد و در زمان فرمانروایی آنان هیچ بنای غیراسلامی تازه‌ای برپا نشد. بهترین راه حفظ جوامع زرتشتی دوری از مراکز قدرت و زیستن در روستاها بود. شهرهای کویری کرمان و بویژه یزد بهترین مکان برای این منظور بودند؛ زیرا علاوه بر گرما و سرمای طاقت ‌فرسا، کمبود آب،  شرایط زندگی در آنجا را سخت می‌کرد و حاکمان رغبتی برای اقامت در این مکان‌ها نداشتند. زرتشتیان همچنین به پنهان‌کردن نشانه‌هایی از بهدینی خود مشغول شدند. یکی از این نشانه‌ها آتش مقدس آتشکده یزد بود. موبدان زرتشتی این آتش مقدس را برای چند سال در غار اشکفت یزدان در نزدیک عقدا از توابع یزد از نظرها پنهان کردند و بعد از آنکه آرامش برقرار شد آن را از غار بیرون آوردند و به آتشکده بازگرداندند.

آتشکده یزد محل نگهداری آتش مقدس زرتشتی در شهر یزد و نیایشگاه زرتشتیان ساکن در این شهر است. البته بر خلاف آنچه در آتشکده باکو دیده بودم که آتش های مقدس در مرکز آتشکده و در دسترس عموم قرار داشت، آتش مقدس آتشکده یزد در محفظه شیشه ای قرار داشت و گویا فقط شخصی که هیربد نامیده می شود اجازه دسترسی به آتش به منظور روشن نگاه داشتن آن را دارد. محوطه آتشکده بسیار زیباست. نگاره فروهر زینت بخش نمای بالایی ساختمان است و حوض بزرگی وسط محوطه قرار دارد که انعکاس تصویر بنای آتشکده در آن فوق العاده زیباست. کنار محوطه اصلی آتشگاه تالار ورجاوند قرار دارد که فرهنگ و آیین و رسوم زرتشتیان در این قسمت به تصویر کشیده شده است.

 

تصویر شماره 29: آتشکده یزد

29.JPG

تصیر شماره 30: آتشکده یزد

30.JPG

تصویر شماره 31: تالار ورجاوند

31.JPG

تصویر شماره 32: تالار ورجاوند

32.JPG

تصویر شماره 33: تالار ورجاوند

33.JPG

تصویر شماره 34:تالار ورجاوند

34.JPG

تصویر شماره 35: آتش مقدس

35.JPG

بعد از بازدید از آتشکده، تصمیم گرفتیم تا همان حوالی قدم بزنیم. این قسمت از شهر بافت قدیمی و خشتی خود را حفظ کرده و حال و هوای فهادان را داشت. آب انبار رستم گیو، کوچه های باریک که حتی عبور یک ماشین هم به سختی امکان پذیر بود، دالان های تو در تو با طاق های خشتی، صدای آواز خروس و بوی خاک و گاهی رد سفیدی از یک دست روی دیوار -بعدا متوجه شدیم هر گاه در خانه یک زرتشتی جشن مذهبی مانند گاهنبار بر پا باشد بعد از نظافت خانه دست خود را به گل سفید آغشته کرده و روی دیوار می زنند- همگی نشانه های بارز این محله بودند. بعد از گشت و گذار در این منطقه و گرفتن چند عکس یادگاری به هتل بازگشتیم.

تصویر شماره 36: آب انبار رستم گیو

36.JPG

تصویر شماره 37: آب انبار رستم گیو

37.JPG

تصویر شماره 38: محوطه بلوار بسیج

38.JPG

تصویر شماره 39: محوطه بلوار بسیج

39.JPG

تصویر شماره 40: محوطه بلوار بسیج

40.JPG

 

شبی در خانه پدری

بعد از استراحت در هتل بار دیگر راهی کوچه های فهادان شدیم. در قلب منطقه فهادان اماکن تاریخی زیادی قرار گرفته اند که این بار بنا بود از آنها دیدن کنیم. اولین مکان مدرسه ضیائیه یا زندان اسکندر بود. در مورد این بنا روایت‌هایی مطرح می‌باشد که قدمت ساخت آن را به زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران نسبت می‌دهد که از این بنا به عنوان زندان استفاده می‌گردیده که بعدها تغییر کاربری داده و به عنوان مدرسه مورد استفاده قرار گرفته‌است. از بخش‌های این بنا می‌توان به وجود چاهی با قطری حدود چهار متر در وسط حیاط این مدرسه اشاره نمود که به سردابی به عمق حدود هفت متر منتهی می‌گردد، ارتفاع گنبد این بقعه به بیست متر می‌رسد و دارای گچ بری‌ها و تزئینات زیبائی با آبرنگ طلائی و لاجوردی بوده که بخش اعظم آن از بین رفته‌است. در قسمت سرداب نمایشگاه هنری برپا بود و البته در مسیر پله ها چند کوزه قرار داده شده بود که متاسفانه روی همه کوزه ها یادگاری نوشته شده بود.

تصویر شماره 41: مدرسه ضیاء الدین

41.JPG

تصویر شماره 42: مدرسه ضیاء الدین

42.JPG

تصویر شماره 43: مدرسه ضیاء الدین

43.JPG

تصویر شماره 44: کوزه ای در سرداب مدرسه ضیاء الدین

 44.JPG

پس از بازدید از زندان اسکندر روانه خانه لاری ها شدیم. خانه لاری ها شامل شش باب خانه با فضاهای کاملاً معماری ویژه خانه‌های کویری می‌باشد. این خانه در سال ۱۲۸۶ قمری ساخته شده و مالک آن حاج محمدابراهیم لاری بوده‌است. درها، پنجره‌ها، ارسی‌ها و اتاق های آئینه کاری و نقاشی شده آن یکی از نمونه‌های زیبا و عالی خانه‌های اعیانی قرن سیزدهم است. اتاق های این عمارت با سه پله که با سنگ های مشبک کاری تزیين شده است از حیاط جدا می شوند. بدنه داخلی اتاق های این بنا که به هنر گچ بری و رنگ بنفش  مزین هستند  به صورت چهار ضلعی دور تا دور حیاط را در بر گرفته اند. این اتاق ها در هر ضلع با درهای چوبی به يکديگر راه دارند. یکی از تالارهای عمارت با آیینه کاری و نقاشی چهره هایی از بانوان مختلف در سراسر سقف تزیین شده که گویا تلاش هایی هم در از بین بردن تصاویر بانوان صورت گرفته که ناکام مانده است.این تالار یکی از زیباترین تالارهای این عمارت می باشد. برای ورود به این عمارت باید بلیط تهیه کنید.

 

تصویر شماره 45: خانه لاری ها

45.JPG

تصویر شماره 46: خانه لاری ها

46.JPG

تصویر شماره 47: خانه لاری ها

47.JPG

 

بعد از بازدید از خانه لاری ها رهسپار منطقه لرد کیوان شدیم که یکی از محله های قدیمی یزد است. عمارت و رستوران خانه پدری یزد یکی از اماکنی است که حتما باید آن را دید. این خانه با مساحت 1500 متر مربع در اواخر دوره صفوی بنا شده است و در سال 1382 در فهرست آثار ملی قرار گرفته است. خانه پدری بزرگترین رستوران سنتی مبله کشور است و صرف غذا در این عمارت فوق العاده زیبا که به همت آقای زارع کمالی بازسازی شده است، می تواند بسیار خاطره انگیز باشد. وارد حیاط بزرگ و زیبای این عمارت که می شوی، گچبری ها و آیینه کاری های بی نظیر خانه تحسین هر بیننده ای را بر خواهد انگیخت. از پله های تالار اصلی که پایین می روی به پایاب خانه می رسی، همان جایی که روزگاری اهالی قدیمی خانه هر روز به آنجا می رفتند تا آب مصرفی اهل خانه تامین شود. چند تالار نیز به مهمانان ویژه اختصاص داده شده است. برای صرف یک وعده غذایی در این تالارها باید مبلغ جداگانه ای را به عنوان  رزرو تالار بپردازید.

تصویر شماره 48: عمارت خانه پدری

48.JPG

تصویر شماره 49: عمارت خانه پدری

49.JPG

تصویر شماره 50: عکسی قدیمی از عمارت خانه پدری

50.JPG

تصویر شماره 51: تالار مهمانان ویژه در خانه پدری

51.JPG

تصویر شماره 52: شام ما در خانه پدری

 52.JPG

تفرج در باغ دولت آباد

مگر می شود به یزد سفر کرد و باغ دولت آباد را ندید. باغ دولت آباد یکی از اصیل ترین باغ های ایرانی به شمار می رود که در اواخر دوره افشاریه ساخته شده است. یکی از دلایل شهرت این باغ، بادگیر بلندی است که در آن به چشم می خورد و عنوان بلندترین بادگیر خشتی جهان را از آن خود کرده است. این بادگیر بر فراز ساختمان هشتی (عمارت تابستانه) قرار دارد و خنکای نسیم کویری را در ساختمان به جریان می اندازد. در این باغ مانند سایر باغ های ایرانی آب نقش مهمی دارد؛ آبی که از قنات تاریخی دولت آباد تامین می شد. این قنات یکی از مهم ترین و طولانی ترین قنات های شهر یزد به شمار می رود که دارای پنج رشته بوده و از ارتفاعات مهریز سرچشمه می گرفته است. اتاق اصلی این عمارت که رو به باغ و حیاط قرار دارد، در ورودی آن با شیشه‌ های رنگارنگ کوچک و بزرگ و با طرح ‌های زیبا مزین شده که در هنگام وجود خورشید و پرآب بودن حوض منظره زیبایی از نقاط رنگی منعکس شده را بر روی حوض مرمرین به نمایش می‌گذارد.

یکی از خصوصیات مهم این باغ، نظم دقیق و هندسی در نحوه کاشتن درختان است و برای این منظور هر بخش از باغ که به مربع یا مستطیل است به مربع های کوچک تقسیم و در هر راس این شبکه مربعی یک درخت که عمر طولانی تر دارد کاشته می شد و سپس این مربع ها به مربع های کوچک تر تقسیم و در هر راس آن درختان با عمر متوسط و به همین ترتیب درختان با عمر کوتاه در رأس های مربع های میان آنها کاشته می شد. از دیگر ویژگی هایی که عمارت باغ دولت آباد دارد، وجود بلندترین بادگیر خشتی جهان در آن است. ارتفاع بادگیر این باغ از سطح زمین 34 متر است و در شب زیبایی این مجموعه را دوچندان می کند.این بادگیر به خوبی کولر، نقش خنک کننده را برای ساختمان ایفا می کند که در گذشته در اقصی نقاط این شهر کویری چنین بادگیرهایی استفاده می شده است. از پله های مارپیچ عمارت بالا می روم، این پله های مارپیچ و راه پله های تنگ نقطه ضعف معماری قدیم ایرانی است که انسان امروزی را خیلی زود خسته می کند. روی ایوان عمارت می ایستم و به حیاط زیبای عمارت نگاه می کنم، خستگی بالا آمدن از پله ها را فراموش می کنم و از تماشای منظره حوض وسط حیاط که به امتداد آن از دو طرف درختان سر به آسمان کشیده اند، لذت می برم. کنار شیشه های رنگی عمارت با آن نظم هندسی فوق العاده عکسی به یادگار می گیرم و به سمت در خروجی باغ  حرکت می کنم.

 

تصویر شماره 53: باغ دولت آباد

53.JPG

تصویر شماره 54: باغ دولت آباد

54.JPG

تصویر شماره 55: باغ دولت آباد

56.JPG

تصویر شماره 56: باغ دولت آباد

55.JPG

تصویر شماره 57: باغ دولت آباد

 57.JPG

گربه ها در یزد خوشبخت هستند

این روزها متاسفانه اخبار حیوان آزاری کم به گوش نمی رسد و آدم با خوش فکر می کند که مگر این حیوانات زبان بسته چه گناهی کرده اند که از شر برخی انسان های سنگدل در امان نیستند. با این حال شاید یزد را بتوان مستثنی دانست. در سفر چند روزه ام به یزد بارها و بارها مغازه دارانی را دیدم که حضور گربه در مغازه شان چهره شان را بر افروخته نمی کرد، بلکه با ناز و نوازش به استقبال گربه های می رفتند. بارها دیدم گوشه ای از خیابان تکه ای روزنامه هست و چند تکه ای گوشت برای ارتزاق حیوانات. دیدن این صحنه ها برای من آنقدر ارزشمند بود که دلم نیامد در این سفرنامه به این فرهنگ زیبا اشاره ای نداشته باشم.

تصویر شماره 58: فرهنگ حیوان دوستی در یزد

58.JPG

تصویر شماره 59: فرهنگ حیوان دوستی در یزد

59.JPG

تصویر شماره 60: فرهنگ حیوان دوستی در یزد

 60.JPG

یزد چهره مدرن هم دارد

یزد را با کویر و بادگیر و ساختمان های خشتی اش می شناسیم، شهری که شنیدن نامش برایمان یادآور شاهکارهای معماری، قطاب و باقلوا، ترمه های رنگارنگ و طلاهای بیست عیار پر زرق و برق است، اما چهره یزد تنها به خشت و گل خلاصه نمی شود و این‌ها تنها چیزهایی نیستند که می‌توانید در این شهر منحصربفرد ببینید. مراکز خرید بسیار خوبی در این شهر وجود دارند که می‌توانید از آن‌ها دیدن، و یا در صورت نیاز می‌توانید وسایل مورد نیاز خود را از آن‌ها تهیه کنید.  یکی از مدرن ترین و بزرگترین مجتمع های تجاری و تفریحی جدید یزد ستاره نام دارد که دقیقاً در یکی از میدان های مرکزی یزد یعنی میدان آزادی (یا همان میدان باغ ملی) قرارگرفته است. مجتمع تجاری، تفریحی ستاره جدید یزد مجموعه متنوعی از فروشگاه ها را در خود جای داده است و نه تنها یک مرکز خرید، بلکه مکانی برای تفریح اهالی شهر و گردشگران شناخته می شود. با تاکسی به سمت صفائیه می رویم. دیگر خبری از خانه های خشتی و بافت قدیمی نیست، اینجا می شود رنگ و لعاب مدرنیته را روی چهره رهگذران و خیابان ها دید.

در خیابان های صفائیه قدم می زنیم و از مغازه های پاساژ صدف بازدید می کنیم. اگر قبل از سفر  به یزد سری به سفرنامه های تریپ ادوایزر زده باشید، می دانید بهترین فست فودی های یزد در منطقه صفائیه قرار دارند. بین  رستوران سزار و دراگون مردد بودیم اما بطور تصادفی متوجه شدیم به دراگون نزدیک تریم. وارد رستوران دراگون شدیم و پیتزا سفارش دادیم. پیتزا غذای محبوب من نیست به هیچ وجه، اما به جرات می توانم بگویم بهترین پیتزایی که در عمرم خوردم همین پیتزا بود. دراگون رستوران کوچکی بود اما تمیز، با کارکنانی که برخوردشان بسیار حرفه ای بود و غذاهایی با کیفیت و طعمی فوق العاده. شام را خوردیم و دوباره راهی خیابان های صفائیه شدیم. بین راه زوج گردشگری را دیدیم که تصمیم داشتند با کمپر خود دور ایران را بگردند. درآمدشان از فروش چای،  قهوه و دمنوش هایی بود که در کمپر دم می کردند. تا دمنوش های مان آماده شد، دقایقی با آنها هم صحبت شدیم و روحیه ماجراجویی شان را تحسین کردیم. در حالی که عقربه ساعت مچی ام، ساعت ده شب را نشان می داد با تاکسی به هتل بازگشتیم.

تصویر شماره 61: مراکز خرید جدید در یزد

61.JPG

تصویر شماره 62: فست فود دراگون در صفائیه یزد

62.JPG

تصویر شماره 63: پیتزا در فست فود دراگون یزد

63.JPG

تصویر شماره 64:کمپر زوج گردشگر

 64.JPG

شرکت در جشن سده از فراز پشت بام

صبحگاه دهم بهمن ماه بود، روزی که گذشتگان ما با افروختن هیزمی که آنها را از پگاه بر بام خانه خود یا بر بلندی کوهستان گرد آورده‌ بودند، جشن سده را آغاز می کردند. بعضی دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد می‌دانند. ابوریحان بیرونی می‌نویسد: "سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند که هرگاه روزها و شب‌ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد بدست می‌آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث - پدر نخستین - درست صدتن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده: "شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید. ". نظر دیگر اینکه سده معروف، صدمین روز زمستان است. از ابتدای زمستان (اول آبان ماه) تا ۱۰ بهمن که جشن سده‌است صد روز، و از ۱۰ بهمن تا نوروز و اول بهار ۵۰روز و ۵۰شب بوده‌است؛ و به علت اینکه از این روز به بعد انسان به آتش دست پیدا کرده‌است شب هم مانند روز روشن و گرم و زنده‌است شب‌ها هم شمرده می‌شوند. یکی دیگر از دلایل گرامیداشت این شب این است که ایرانیان دو ماه میانی زمستان یعنی دی و بهمن را بسیار سخت و هنگام نیرومند گشتن اهریمن می‌دانستند و برای پایان یافتن این دوماه نیایش‌های ویژه‌ای برگزار می‌کردند. از شب چله که چله بزرگ نیز نامیده می‌شد و در آن مهر برای مبارزه با اهریمن دوباره زاده شده بود تا شب دهم بهمن ماه که جشن سده و چله کوچک نامیده می‌شد برابر ۴۰ روز است؛ و به سبب اینکه آتش (مظهر گرما و نور و زندگی) در روز سده کشف شده بود و وسیله دیگری برای مبارزه با اهریمن و بنا بر آیین باعث روشنایی شب مانند روز شد از شب چله کوچک تا اول اسفند ۲۰ روز و ۲۰ شب (جمعا چهل شب و روز) است (برگرفته از ویکی پدیا).

از هتل که خارج شدیم یزد را شلوغ تر از سه روز گذشته یافتیم. مسافران از سرتاسر ایران و اغلب در قالب تورهای یک یا دو روزه برای شرکت در جشن سده به یزد آمده بودند. روز قبل با یک راننده تاکسی محترم هماهنگ کرده بودیم تا برای شرکت در جشن سده ما را به روستای چم ببرد. راننده محترم به دنبال مان آمد و راهی چم شدیم. اما این آغاز ماجرا بود. در طول مسیر بارها و بارها با تذکر ماموران مواجه شدیم که می گفتند: "ورودی چم را بسته اند، خودتان را معطل نکنید و برگردید"،امیدمان برای شرکت در جشن هر لحظه کمرنگ و کمرنگ تر می شد اما راننده اصرار داشت که شما برای شرکت در جشن به یزد آمدید و به هر صورت که شده باید شما را به آنجا برسانم. به جاده چم رسیدیم اما حرف ماموران درست بود، نیروی انتظامی جاده را بسته بود و امکان رفتن به چم وجود نداشت. گویا باید از دو سه روز قبل می رفتیم و در چم ساکن می شدیم. راننده محترم با پرس و جو از همکارانش متوجه شد که جشن دیگری در روستای راحت آباد برگزار می شود و به این ترتیب راهی روستای راحت آباد شدیم.

جای سوزن انداختن نبود اما جشن در محوطه ای برگزار می شد که ورود به آن تنها با ارائه کارت شناسایی که نشان دهد شما زرتشتی هستید امکان پذیر بود. مردم دورتا دور محوطه ایستاده بودند و تنها صدای زمزمه نیایش موبد که از بلندگو پخش می شد به گوش می رسید. در این مابین اهالی خانه روبرویی را دیدم که روی پشت بام خانه مشغول تماشای جشن هستند. دو دل شده بودم که درخواست از صاحب خانه برای اینکه اجازه دهد ما هم روی پشت بام بنشینیم جواب می دهد یا نه، اما دل را به دریا زدم و زنگ خانه را فشردم. خانمی آیفون را برداشت و گفت: "بفرمایید"، آرام و با اضطراب جواب دادم: "سلام خانم، ما از راه دوری اومدیم، شاید دیگه هیچ وقت نتونیم واسه جشن سده به یزد بیایم، میشه اجازه بدید ما هم بیایم رو پشت بوم خونه شما و ازون بالا جشن رو ببینیم." خانمی که آن طرف آیفون بود جواب داد: "چند نفرید؟" گفتم: "من، خواهرم، مادرم و همسرم"، جواب داد: "خانم ها بیان بالا اما آقایون نمیشه" و درب باز شد. از آن لحظه های سخت تصمیم گیری بود. دلم پرپر می زد برم بالا و حتی شده از دور مراسم را ببینم، از طرفی همسرم آنقدر مظلومانه نگاهم می کرد که دلم نمی آمد تنهایش بگذارم و بدون او به آن خانه بروم. مادرم وخواهرم با سرعت هر چه تمام تر پله های خانه را بالا رفتند و خود را به پشت بام رساندند. مرد صاحب خانه روی پله ها ایستاده بود، گفت: "خانم بفرمایید. چرا ایستادید؟بیاید بالا و در رو هم پشت سرتون ببندید"، ملتمسانه نگاهش کردم و گفتم: "میشه همسرمم بیاد، گناه داره بخدا". طوری این جمله را گفتم که دل سنگ هم نرم می شد. مرد صاحب خانه گفت: "خانم شما بیا برو بالا چند دقیقه بعد درب رو باز می کنم همسرت بیاد داخل، فقط بگو پشت در باشه تا درب رو باز کردم بیاد داخل". موضوع را سریع با همسرم در میان گذاشتم و خودم را به پشت بام رساندم.چند دقیقه نگذشته بود که مرد صاحب خانه به وعده اش وفا کرد و همسرم کنارم ایستاده بود و چهارنفری مراسم را تماشا می کردیم.

دعای موبدان به پایان رسید و حضار به سمت تل هیزم رفتند. تل بزرگی از هیزم وسط محوطه گرد آمده بود، موبدان و گروه دف نوازی شروع کردند به نواختن دف و چرخیدن دور آن. ناگهان آتش افروزی به داخل هیزم ها انداخته شد و شعله های آتش سر به آسمان کشید. هیزم ها در آتش می سوختند و ترانه وطن علیرضا عصار همه جا طنین انداز شده بود:

ای وطن ای مادر تاريخ ساز

ای مرا بر خاک تو روی نياز

آرشی داری به تير انداختن

دست بهرامی به شير انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش

پتک دشمن افکنی ناپاک کش

مرزداران دليرت جان به کف

سرفرازن سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت ونهر را

بازگرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ايران من

مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من

هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دريغ از تو که ويران بينمت

بيشه را خالي ز شيران بينمت

خاک تو گر نيست جان من مباد

زنده در اين بوم و بر يک تن مباد

شعله های آتش در هوا پیچ و تاب می خوردند و با حرکت شعله های آتش، اشک از چشمان من سرازیر شده بود. اولین بار بود که در درونم اینقدر احساس وطن پرستی داشتم، اولین بار بود که گوش جان سپرده بودم به ترانه عصار و دلم می خواست با صدای بلند با ترانه هم خوانی کنم. این احساس هرگز نه قبل از آن روز و نه بعد آن روز (البته تا به امروز) در من پدیدار نشد. بعد از چند دقیقه شعله های آتش رو به خاموشی رفت و جمعیت رفته رفته پراکنده شدند. درب های حیاط باز شد و مردمی که از دیدن مراسم منع شده بودند با دیدن گشوده شدن درب ها به سمت درب ورودی محوطه هجوم بردند، اگر چه دیگر چیزی برای تماشا نمانده بود. ما هم از میزبان مهربان مان تشکر کردیم و از خانه خارج شدیم. مانند سایرین ما هم در تلاشی مذبوحانه وارد محوطه مراسم شدیم و به گرفتن چند عکس از مراسمی که به پایان رسیده بود بسنده کردیم.

 

تصویر شماره 65:جشن سده در روستای راحت آباد

65.JPG

تصویر شماره 66: جشن سده در روستای راحت آباد

66.JPG

تصویر شماره 67: جشن سده در روستای راحت آباد

67.JPG

تصویر شماره 68: جشن سده در روستای راحت آباد

68.JPG

تصویر شماره 69: جشن سده در روستای راحت آباد

69.JPG

سفر به میبد

خسته و با احساس ناراحتی (به دلیل عدم اجازه ورود به محوطه مراسم و نرفتن به روستای چم)  و خوشحالی توامان (به دلیل اینکه حداقل توانستیم از پشت بام شاهد گوشه ای از مراسم باشیم و این امکان برای نود درصد مسافران فراهم نشد) به اتفاق آقای راننده به سمت یزد راهی شدیم. بلیط برگشت مان فردا ساعت هشت شب بود. فکری به مخیله ام خطور کرد، چرا ازین فرصت استفاده نکنیم و به میبد نرویم، می توانستیم صبح زود وسایل مان را به قسمت نگهداری چمدان های هتل بسپاریم و با خیال راحت راهی میبد شویم و قبل از ساعت هفت به یزد برگردیم. از راننده خواستیم که اگر برایش مقدور است فردا صبح به دنبال مان بیاید تا به میبد برویم و عصر برگردیم و خوشبختانه راننده نیز با درخواست مان موافقت کرد. به این ترتیب صبح روز یازدهم بهمن ماه راهی میبد شدیم.

اولین مقصد زیارتگاه چک چک بود، یکی از اماکن مقدس زرتشتیان که همه ساله از سرتاسر جهان به مدت پنج روز در این زیارتگاه گرد هم می آیند و آئین دینی و سنتی خود را به جا می آورند، این زیارتگاه پیر سبز نیز نامیده می شود. جالب است بدانید که روایات متعددی در مورد چگونگی ایجاد این مکان مقدس وجود دارد. اما طبق روایات و مکتوبات تاریخی، به نظر می‌رسد هنگام حمله اعراب به کاخ مدائن و کشته شدن یزدگرد سوم، خرین دختر یزدگرد، نیک‌بانو به همراه ندیمه‌اش گوهر بانو (مروارید و هریشت از نام‌های دیگر ندیمه‌ی نیک‌بانو است)، به کوه‌های اردکان پناه می‌برند. نیک‌بانو در دامنه کوهی که در نزدیکی اردکان قرار داشت، متوجه سپاه اعراب شده و برای پنهان ماندن از آن‌ها از کوهی بلند و خشک بالا می‌رود. در روایت آمده است که این بانوی پرهیزگار زمانی که خود را در محاصره‌ می‌بیند، به کوه می‌نگرد، آهی از دل می‌کشد و چنین می‌گوید: "مرا چون مادری مهربان در آغوش خود بگیر و از دست دشمنانم برهان"، در این لحظه در کوه شکافی ایجاد شده و آن بانوی پاکدامن را به آغوش خود می‌کشد. پس از مدتی بر فراز کوه، قطره‌هایی از آب به زمین می‌چکد. از آن پس زرتشیان، این مکان را گرامی داشته و با ایجاد معبدی، یاد و خاطره‌ بانوی پاکی‌ را پاس می‌دارند.

ایشان بر این باورند که قطره‌های اشک نیک‌بانو که همچنان زنده ولی از دیدگان پنهان است، می‌چکد و زمین را خیس می‌کند. به همین دلیل به چک‌چک شهرت یافته است. معبد درست در جایی که قطره‌ها از آن می‌چکد، قرار گرفته است. زرتشتیان آن‌ها را جمع‌آوری کرده و به عنوان تبرک، استفاده می‌کنند. وقتی که میخواهی وارد معبد چک چک شوی، ابتدا بایستی از مسیری پیچ در پیچ و سپس از پله هایی دراز در کوهی یکدست صاف و بلند و سنگی بالا بروی .از پایین پله تا آخرین نقطه زیارتگاه نوشته هایی از اوستا چسبیده شده که در یکی از آنها نوشته شده بود :" در دنیا راه یکی است و آن راه رستگاری است. " درون معبد درختی کهن سال خودنمایی می کند که زرتشتیان عقیده دارند این درخت همان نقطه ای روئیده که عصای نیک بانو در زمین فرو رفته است. داخل شدن به این مکان مقدس نیز همانند زیارتگاه‌های دیگر ادیان، آداب و رسوم معینی دارد. برای ورود به این مکان و ادای احترام، گذاشتن کلاه بر سر و درآوردن کفش‌ها از پا، الزامی است و افرادی که پاک نیستند (طهارت جسم ندارند)، اجازه‌ ورود نخواهند داشت. صدای زمزمه اوستا خوانی با صدای چکه های قطرات آب در معبد طنین انداز شده بود و فضای معنوی خاصی به این معبد ساده و بی زرق و برق می داد. تنها نکته منفی که در این زیارتگاه وجود داشت بازهم داستان تکراری خاطره نویسی روی درخت مقدس بود که از دیدنش بسیار ناراحت شدم.

تصویر شماره 70: معبد چک چک

70.JPG

تصویر شماره 71: معبد چک چک

71.JPG

تصویر شماره 72: معبد چک چک

72.JPG

تصویر شماره 73: معبد چک چک

 73.JPG

ظهر بود که به میبد رسیدیم. انگار که قلب تاریخ در این شهر می تپید. خبری از بافت مدرن شهری نبود و هر چه بود بناهایی بود از جنس خاک بود و خشت. راننده برای ناهار رستوران کاروانسرای شاه عباسی رباط میبد را پیشنهاد کرد، هم فال بود و هم تماشا. بازدید از یک کاروانسرای قدیمی و صرف ناهار می توانست می توانست به منزله یک بازدید توام با استراحت باشد. راهی کاروانسرا شدیم که مجموعه بزرگی بود و از عکاسخانه تا کافی شاپ و رستوران در آن وجود داشت. بعد از گشت و گذار در کاروانسرا و صرف ناهار به چاپارخانه رفتیم که درست در مجاورت کاروانسرای شاه عباسی قرار داشت. چاپارخانه میبد یکی از مهمترین استراحتگاه های بین راهی بوده و قدمت آن به دوره قاجار بر می گردد. مجموعه در مسیر راه باستانی ری کرمان و در کنار کاروانسرای میبد نیز احداث شده است. در چاپارخانه ها تعدادی اسب و پیک تازه نفس نگهداری می شدند تا از آن ها جهت ارسال و مبادله سریع نامه ها و امانت ها استفاده بشود. از این رو چاپارخانه‌ ها به صورت قلعه و دژ ساخته می ‌شدند که دفاع و حفاظت از آن میسر باشد و این اهمیت، از برج‌ ها و دیوارهای بلند و روزنه‌ های دیده بانی و تیراندازی و موقعیت خوب دفاعی آن پیدا است. همین حفظ امنیت یکی از مهمترین ویژگی هایی بوده که این چاپارخانه بر عهده داشته است. از چاپارخانه دیدن می کردم اما آنچه در مخیله ام می گذشت این بود که دنیا چقدر به یک باره عوض شده، طی میلیون ها سال از پیدایش زمین و زندگی انسان ها تا همین صد سال پیش یک نامه با چه دشواری هایی از یک شهر به شهر دیگر می رسیده است و حالا فقط با استفاده از یک گوشی تلفن همراه می توان از این سر دنیا به آن سر دنیا پیام فرستاد. حالا به راستی به لطف تکنولوژی های ارتباطی یک دهکده جهانی است.

تصویر شماره 74: کاروانسرای شاه عباسی میبد

74.JPG

تصویر شماره 75: کاروانسرای شاه عباسی میبد

75.JPG

تصویر شماره 76: کاروانسرای شاه عباسی میبد

76.JPG

تصویر شماره 77: چاپارخانه میبد

77.JPG

تصویر شماره 78: چاپارخانه میبد

78.JPG

تصویر شماره 79: چاپارخانه میبد

 79.JPG

درست روبروی چاپارخانه، یخچال خشتی میبد قرار دارد. یکی از مواد مورد استفاده بشر در طول تاریخ که با الهام از طبیعت آن را ساخته، یخ است. ماده‌ای که بشر از آن برای خنک کردن نوشیدنی‌ها و حفظ و نگهداری مواد غذایی فاسدشدنی‌ استفاده می‌کند. طرز تهیه‌ این ماده‌ ارزشمند در طول تاریخ بسته به پیشرفت‌های علمی بشر، متفاوت بوده است. در مورد قدمت ساخت یخچال‌ها اطلاع دقیقی وجود ندارد اما قدیمی‌ترین مدرک وجود این بناها در ایران، سفرنامه‌ شاردن سیاح فرانسوی دوره‌ صفوی است که در آن از تهیه‌ی یخ در یخچال‌های اصفهان گزارش شده است. یخچال خشتی میبد از نوع یخچال‌های دارای گنبد است و در میان این نوع از یخچال‌ها از حیث ابعاد بزرگ‌ترین محسوب می‌شود. قدمت این یخچال مربوط به قبل از دوره‌ قاجار (احتمالاً صفویه) است. اگر بخواهم احساسم را صادقانه در مورد این بنا بگویم باید بگویم دیدن این اثر برای من جاذبه خاصی نداشت، گودالی بزرگ با قطر سیزده متر و عمقی در حدود پنج متر، پله های باریکی که تنها راه دسترسی به انتهای گودال بوده اند و دیگر هیچ.

تصویر شماره 80: یخچال میبد

80.JPG

به برج کبوترخانه رفتیم، کبوترخانه ای که حالا دیگر هیچ کبوتری در آن پر نمی زند اما روزگاری مامن امن کبوترها بوده است. این برج به صورت استوانه‌ایی با ارتفاع حدود هشت متر ساخته شده است که در درون آن حدود چهار هزار لانه کبوتر به شکل مستطیل تعبیه شده است، یکی از ویژگی‌های این بنا خط سفید دور برج است که علاوه بر کمک به جذب کبوتران، مانع نفوذ خزندگان به داخل برج می‌شده است. طراحی و عملکرد کبوترخانه‌ها بسیار جالب و عالمانه بوده به گونه‌ای که در جذب کبوتران و خلق زیستگاهی امن برای کبوتر، حیرت برانگیز بوده است، کبوترخانه‌ها مانند دژ نظامی در برابر همه دشمنان کبوتر که کم هم نیستند، مقاوم و نفوذ‌ناپذیر بوده است. این برج از بناهای به جا مانده از دوره قاجار است.

تصویر شماره 81: برج کبوتر خانه

81.JPG

تصویر شماره 82: برج کبوتر خانه

82.JPG

به سمت آخرین مقصدمان در میبد یعنی نارین قلعه به راه افتادیم. جعفری، نخستین تاریخ‌نویس استان یزد (قرن هشتم) احداث نارین‌ قلعه‌ را به سلیمان نبی نسبت داده است. او با بیان افسانه‌ای، علت ساخت نارین‌ قلعه‌ی میبد توسط حضرت سلیمان (ع) را پنهان کردن گنج وی بازگو می‌کند (اما مسلم است که این ماجرا تاریخی نبوده و وجه افسانه‌ای داشته است). کاوش‌گران طی حفاری‌های صورت‌گرفته در این مکان، پاره‌سفالی کشف کردند که بیانگر اطلاعات مهم و زیادی در مورد تمدن و قدمت این عمارت کهن است. به نظر می‌رسد روی این پاره‌سفال تصویر موجودی نیمه انسان-نیمه حیوان نقش بسته است که شباهت بسیاری به نقش‌نگاره‌های هزاره‌ی سوم قبل از میلاد مسیح که متعلق به تمدن عیلامی‌ها است، دارد. نارین قلعه از همان مکان هایی است که اگر عاشق تاریخ باشید، عاشقش خواهید شد. می توانید از زیر طاق دالان های خشتی قلعه عبور کنید و از پله های مارپیچش بگذرید تا به بالاترین نقطه قلعه برسید و از آنجا به شهری نگاه کنید که هیچ شباهتی به شهرهای قرن بیست و یکم ندارد. نارین قلعه را با تمام وجودم دوست داشتم.

تصویر شماره 83: نارین قلعه

83.JPG

تصویر شماره 84: نارین قلعه

84.JPG

تصویر شماره 85: نمایی از میبد بر فراز نارین قلعه

85.JPG

ساعت چهار بعد از ظهر شده بود و باید رفته رفته به سمت یزد بر می گشتیم. در مسیر برگشت حلوا و ارده اردکان خریدیم که طعم بی نظیری داشتند درست مثل طعم شیرین سفر به یزد. به هتل که رسیدیم چمدان ها را تحویل گرفتیم و راهی ایستگاه قطار شدیم تا با بوق حرکت قطار ساعت هشت شب سفر شیرین پنج روزه ما به یزد به پایان خود برسد.

 تصویر شماره 86: آخرین عکس از سفر به استان یزد

86.JPG

اطلاعات تکمیلی در مورد سفر به یزد:

اگر خواندن سفرنامه های طولانی حوصله تان را سر می برد و به دنبال جمع آوری اطلاعات لازم برای سفر هستید، صرفا این قسمت را مطالعه کنید.

 

-چگونه به یزد برویم؟

استان یزد با مرکزیت شهر یزد درست در مرکز ایران واقع شده است. برای رفتن به یزد می توانید بسته به مبدا حرکت تان و بودجه ای که به حمل و نقل اختصاص دادید از ماشین شخصی، قطار، اتوبوس و یا هواپیما استفاده کنید. برای اطلاع از قیمت و ساعت حرکت قطار به سامانه رجا و برای اطلاع از قیمت و ساعت حرکت اتوبوس ها به سایت www.safar724.com مراجعه نمایید.

 

- هزینه اقامت در یزد چقدر است؟

پاسخ به این سوال تنها به بودجه ای که برای سفر در نظر گرفته اید و انتظارات تان از محل اقامت بر می گردد. هتل های سنتی زیادی در یزد و به ویژه در قسمت قدیمی شهر یزد وجود دارد. علاوه بر این اگر مجردی به سفر می روید می توانید از هاستل استفاده کنید که قیمت منطقی تری دارد. علاوه بر هتل ها و مهمان پذیرها، اقامتگاه های بومگردی متعددی در یزد و اطراف یزد وجود دارد که با اقامت در آنها می توانید زندگی به سبک یزدی را برای چند روز تجربه کنید. از معروف ترین هتل های یزد می توان به هتل داد، هتل ملک التجار، هتل مشیرالممالک و هتل موزه فهادان اشاره کرد. اگر به دنبال هتل های سنتی ارزان هستید هتل سنتی شرق، مهمانسرای سنتی سروش و هتل جاده ابریشم می توانند گزینه های مناسبی برای شما باشند. با این حال به شما پیشنهاد می کنم در هتل های نزدیک به بافت تاریخی شهر اقامت کنید.

 

- چقدر باید بابت خورد و خوراک در سفر به یزد هزینه کنیم؟

این هم به سلیقه غذایی شما بستگی دارد، به همان اندازه که رستوران های مجلل و گران قیمت در یزد وجود دارد، رستوران های ارزان قیمت هم وجود دارد. با این حال پیشنهاد من به شما این است که حتما یک بار غذا خوردن در حیاط یکی از هتل رستوران های سنتی را تجربه کنید. صرف غذا در رستوران سنتی خانه پدری که در طول سفرنامه به آن اشاره کردم نیز می تواند یکی از بهترین تجربه های سفر شما به یزد باشد. اگر اهل فست فود و غذاهای مدرن هستید به صفائیه بروید.

 

- سوغات یزد چیست؟

باقلوا، قطاب و شیرینی های خوشمزه یزدی از آن خوراکی هایی است که نمی توانید به راحتی از آنها بگذرید. معروف ترین قنادی در یزد هم حاج خلیفه رهبر است که یکی از بزرگترین شعب آن در میدان امیرچخماق قرار دارد. برای خوردن شیرینی های خوشمزه حاج خلیفه رهبر، پی انتظار طولانی در صف پرداخت هزینه خرید را به تن تان بمالید. از شیرینی که بگذریم ترمه های رنگارنگ از دیگر سوغات های یزد است، معروف ترین شان ترمه رضایی و حسینی است.برندهای دیگری هم هستند که محصولات با کیفیتی ارائه می کنند. اگر همسرتان (پیشنهاد ویژه برای آقایان) در خانه منتظر شماست، بهترین سوغاتی برای ایشان یک قطعه طلای بیست عیار دست ساز، کار زیبای هنرمندان یزدی است. حلوا و ارده اردکان نیز سوغات خوبی برای عاشقان شیرینی جات است.

 

- بهترین وسیله حمل و نقل در یزد چیست؟

اگر بدون ماشین شخصی به یزد سفر کرده اید و تعدادتان بیشتر از یک نفر و کمتر از پنج نفر است استفاده از تاکسی سریع ترین و مقرون به صرفه ترین راه حمل و نقل است، در غیر این صورت می توانید از اتوبوس های درون شهری استفاده کنید.

 

- دیدنی های یزد کجاست؟

اغلب آثار باستانی یزد در نزدیکی منطقه فهادان قرار دارند. از جمله این اماکن می توان به ساعت وقت الزمان، مسجد جامع یزد، بقعه سید رکن الدین، بازار سنتی، زندان اسکندر، خانه لاری ها و هتل موزه فهادان اشاره کرد. مجموعه امیر چخماق نیز در نزدیکی منطقه فهادان واقع شده است. برای بازدید از آتشکده یزد، ساعت مارکار و موزه زرتشتیان باید به میدان مارکار واقع در بلوار کاشانی بروید.

 

 

- برخورد یزدی ها با گردشگران چطور است؟

یزدی ها یکی از مهمان نوازترین و مودب ترین مردمان ایران هستند، خیال تان از پرسیدن آدرس هم راحت باشد. با این حال از آنجا که اغلب مردم یزد متدین و پایبند به اصول دینی و اخلاقی و تا حدودی سنتی هستند، به فرهنگ جامعه میزبان احترام بگذارید.

 

- مهمترین مراکز خرید یزد کجا هستند؟

از معروف ترین مراکز خرید یزد می توان به مرکز خرید آریا در خیابان شهید قندی، مرکز خرید الماس، پاساژ کویتی ها در خیابان شهید فتوحی، مرکز خرید ستاره در میدان باغ ملی و بازارهای سنتی یزد در مجاورت مسجد جامع و میدان امیر چخماق اشاره کرد.

 

 

در نهایت از صبر و حوصله شما خواننده عزیز کمال تشکر را دارم.

نویسنده : مریم کریمی

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.